ایمان آوردهام که شیطان خود من هستم، خود من.
آن منجلاب رخوت، آن گرداب سستی، آن غبار وهمآلود وسوسه، آن باتلاق سکون و یکنواختی، آن روزمرگی که اسیرش شدهام؛ آن، خود من هستم.
و ایمان آوردهام برای رهایی و نجات، باید از بند خود رها شوم. باید از پوستهی کهنه و تنگ خود نجات پیدا کنم، باید پوست بیاندازم.
اما؛
آیا از خود، گریزگاهی هست؟!