کافی است جستوجوی کوتاهی در فضای مجازی داشته باشید تا ببینید که تقریبا همه، فهرستی از نکتههایی دربارهی موفقیت ارایه کردهاند. از یک سو کسانی که خود را موفق میدانند یا دیگران آنها را به عنوان افرادی موفق میشناسند، تجربههای شخصی خود را در مورد موفقیت میگویند و از سوی دیگر آنهایی که شکست را تجربه کردهاند، اعتقاد دارند که تجربههای بهتر و ارزشمندتری در مورد موفقیت دارند.
اما همیشه نکتههایی در مورد موفقیت وجود دارند که کمتر به آنها اشاره شده است. نکتههایی که شاید دانستن آنها، بتواند طی نمودن راههای رسیدن به موفقیت را لذتبخشتر و تجربهی آن را ماندگارتر کند.
امروز در تارنوشت قصد داریم تا ۸ نکتهی کمتر گفته شده در مورد موفقیت را برای شما بازگو کنیم تا با دانستن آنها بتوانید تجربیات خود را در این زمینه بهبود بخشید:
موفقیت همیشه هم شاد و شیرین نیست
به یقین تعریف هر کدام ما از موفقیت، با تعریف دیگران متفاوت است. اما براساس تعریفهای رایج موفقیت ، باید بپذیریم که دنیای انسانهای موفق، همیشه هم آن قدر که از بیرون به نظر میرسد شاد و شیرین نیست.
شاید بخشی از ریشهی این مساله را بتوان در توضیحات دن گیلبرت در مورد شادمانی جستوجو کرد: «این که برداشت ما از موفقیت و رسیدن به هدفها و مطلوبیتی که برای ما دارند، با آن چیزی که در عمل روی میدهد تفاوت دارد و به ظاهر موفقیت سفری است که در آن رویای رسیدن به مقصد، شیرینتر از تجربهی حضور در شهر مقصد است.»
اما میتوان نکتههای دیگری را هم به این توضیح افزود؛ موفقیت، حاصل تلاش و کوشش است اما حفظ آن همچنان تلاش و کوشش بیشتری را میطلبد. نکتهای که به طور معمول از یاد میبریم. گاهی اوقات، تلاش برای حفظ موفقیت، آن قدر انرژی و زمان از فرد موفق میگیرد که فرصتی برای لذت بردن از آن باقی نمیگذارد.
موفقیت نقطهی توقف ندارد
شاید به روزی فکر میکنید که خانهی بزرگی داشته باشید و یک ویلای ساحلی بزرگ، شاید هم یک اقامتگاه تفریحی در خارج از کشور و یک صندلی در کنار استخر یا دریا که همزمان با آفتاب گرفتن، کمی هم مطالعه هم کنید.
اما این صحنهی رویایی را تنها در فیلمها میتوان دید. در دنیای واقعی افراد شکست خورده و ورشکستهای که از دست طلبکاران خود فرار میکنند، بیشتر این شانس را دارند که چنین لذتی را تجربه کنند!
کسی که در مسیر رشد و موفقیت قرار گرفته، در کنار آن صندلی، تلفن همراه و لپتاپ و اینترنت لازم خواهد داشت. او به احتمال زیاد نمیتواند از این وسیلهها بیش از چند ساعت فاصله بگیرد. آرزوی او این است که بتواند یک هفته گوشی تلفن همراه خود را خاموش کند یا از لپتاپاش دور شود.
هنوز کسانی را پیدا میکنید که میگویند اگر به سطح مطلوب موفقیت برسند، دیگر بیش از این تلاش نمیکنند. آنها میکوشند از زندگی لذت ببرند. آنها افراد موفق و ثروتمند اطراف خود را به حرص و طمع متهم میکنند و معتقدند که دارایی آنها برای پشتیبانی از چند نسل بعدیشان هم کافی است. اما هنوز نمیتوانند متوقف شوند.
این افراد فراموش میکنند که موتور جلو برنده در مسیر موفقیت، قانع نبودن به وضع موجود و ناراضی بودن از آن است. کسی که به این نیروی محرک مجهز نیست، هیچ وقت از جای فعلی خود تکان نخواهد خورد و آن کسی که چنین نیرویی دارد، به یقین، متوقف و راضی شدن به داشتهها و دستآوردها در میان گزینههای روی میزش نیست!
باید بین علاقه به برداشتن یک گام بیشتر به جلو و کمال طلبی، تمایز قایل شد. کمال طلبی، نوعی رفتار نامطلوب است که میتوان آن را اصلاح و تعدیل کرد؛ اما راضی نشدن به وضعیت موجود، یک ویژگی شخصیتی است که با حذف آن، به یک فرد دیگر تبدیل میشویم و دیگر انسان قبلی نیستیم.
تردیدها هرگز از بین نمیروند
موفقیت بیشتر و بزرگتر، نیازمند تصمیمگیریهای بزرگتر است. تصمیمگیریهای بزرگتر یعنی انتخاب دشوارتر. یعنی کنار گذاشتن گزینههای بزرگ و ارزشمند به نفع گزینههایی که بزرگتر و ارزشمندتر هستند. اگر لازمهی موفقیت، انتخاب بین گزینهی بد و گزینهی خوب بود، همه موفق بودند. اما موفقیت، هنر انتخاب از بین دو گزینهای است که به یک اندازه بد و یا به یک اندازه خوب به نظر میرسند؛ یا انتخاب گزینهی دوم در شرایطی که عموم مردم، انتخاب گزینهی اول را منطقی و معقول میدانند.
هر گامی که در راه رسیدن به موفقیت جلوتر میرویم، تصمیمهایی که از این جنس بیشتر میشوند و چنین تصمیمهایی همواره ردی از تردید را در وجود ما از خود باقی میگذارند.
فردی که یک کارآفرین بسیار موفق دانشگاه نرفته است، نقل میکرد که چند ماه پیش، با یک بحران بزرگ اقتصادی مواجه بوده و هم زمان با بحرانهای جدی درونسازمانی نیز هم دست و پنجه نرم میکرده است. در همین بازهی زمانی، پیامی تبلیغاتی از یک موسسهی آموزشی دریافت میکند که؛ هنوز هم دیر نشده، تحصیل مدیریت یک انتخاب درست است.
او میگفت که همین پیام که تبلیغ یک دورهی آموزشی آزاد کوتاه مدیریتی بود تا چند ساعت دوباره تردیدهای روزهای نخست فعالیتش را در دل او زنده کرد که آیا تا به حال واقعا مسیر درستی را طی کرده است؟
به واقع همین را میخواستید؟
لحظهی دستیابی به هدفها، شیرینی وصف ناپذیری دارد. اما این شیرینی خیلی زود برایمان عادی میشود. آن جاست که یک بار دیگر از خود میپرسیم؛ آیا من واقعا همین را میخواستم؟ آیا واقعا میخواستم در این دانشگاه، این رشته را بخوانم؟ آیا واقعا میخواستم به این کشور مهاجرت کنم؟ آیا واقعا یک ماشین گران قیمت میخواستم؟ یا میخواستم برای کسب یک موقعیت اجتماعی برتر تلاش کنم؟ آیا میخواستم مدیر یک کسب و کار بزرگ باشم؟ یا فقط میخواستم کسی بالای سرم نباشد؟ آیا واقعا میخواستم کار کنم؟ یا این که فقط میخواستم حضور اجتماعی فعالتری داشته باشم؟ آیا واقعا شهرت میخواستم؟ یا در پی کسب احترام بودم؟ آیا خود من میخواستم پزشک شوم؟ یا این که فقط خواستهی پدر و مادرم بود؟
این فهرست آیاها، هیچ وقت به پایان نمیرسد. به ططور معمول در مسیر موفقیت، آن قدر گرفتار تلاش و هدفگذاری هستیم که فرصتی نداریم به ریشهی آرزوهای خود فکر کنیم. این است که پرسشهایی از این جنس که باید در نخستین گام آغاز راه مطرح شوند، هنگام رسیدن به مقصد، پیش رویمان قرار میگیرند.
برای دیگران، شکست شما همان قدر هیجانانگیز است که موفقیت شما
مسیر رشد و موفقیت هرگز صاف و هموار نبوده و نخواهد بود. برای آنهایی که حرکت دشوار و پرخطر شما را در مسیر ناپایدار میبینند و مهارتتان را تحسین میکنند، گاهی زمین خوردن هم میتواند جذاب باشد. داستانی جدید و جذاب برای نقل کردن و البته توجیهی برای این که چرا آنها مسیری را که شما رفتید انتخاب نکردهاند.
راه رفتن در این مسیر سنگلاخ میتواند برای خودتان لذت بخش باشد، به شرط آن که از هیجان خود پیمودن راه لذت ببرید و کاری به صدای تشویقگران نداشته باشید.
همه از موفقیت ما خوشحال نمیشوند
بعید است کسی انتظار داشته باشد که با موفقیت او، همه خوشحال شوند. اگر چنین فضایی وجود باشد، آن جا دنیا نیست و میتوان آن را بهشت نامید.
خوب است بدانید که شگفت انگیزترین تجربهی مشترک افراد موفق، تغییر رابطهی دوستانشان با آنها است. کسانی که فکر میکردند باید از موفقیت و رشد آنها خوشحال شوند.
گاهی فراموش میکنیم انسانهایی که روح و ذهنشان بزرگ نشده و توسعه نیافته، از رشد دوستانشان لذت میبرند اما به شرطی که هنوز کمی پایینتر از آنها باشند. بسیاری از کسانی که برای بهبود وضع فقرا دعا میکنند، در اصل منظورشان این است که وضع فقرا، کمی از این که هست بهتر شود. اما اگر به آنها بگویند که وضع همهی فقرا در اثر نیایش آنها از وضع خودشان هم بهتر خواهد شد، شاید در خواستهی خود تجدید نظر کنند!
تنها دلیل این رفتار، حسادت یا کوته نظری نیست. گاهی، موفقیت بیشتر شما میتواند بسیاری از توجیههایی را که آنها برای رشد نکردن و پیروز نشدن دارند را زیر سوال ببرد.
به هر حال، کافی است در میان افرادی که نردبان رشد و موفقیت را طی کردهاند جستوجو کنید تا ببینید که اغلب آنها تجربهی مشترکی دارند؛ موفقیت، بخشی از دوستان و همراهان قدیمی را از آنها گرفته و البته دوستان جدیدی را نیز برایشان فراهم آورده است که بر اساس همان تجربه، قاعدتا نمیتوان به سادگی خلوص نیت آنها را قضاوت کرد.
چالشهای اصلی افراد موفق، بیشتر درونی است تا بیرونی
ما اغلب، مشکلات افراد موفق را مشکلات بیرونی آنها میدانیم؛ مشکلات حقوقی، مالی، اجتماعی، تهدیدهای اقتصادی و … اما باید بدانید که بر خلاف تصور ما مهمترین چالشهای این افراد، چالشهای ذهنی و درونی آنهاست.
نمونهی پرسشهایی از جنس «آیا من این را میخواستم» ، از همین جنس هستند. پرسشهایی که میتوانند احساس ما را به موفقیت، بهتر یا بدتر کنند و تاثیر قابل توجهی روی تجربهی ما از موفقیت بگذارند. اما کمتر مورد توجه قرار میگیرند.
موفقیت، اغلب کنترل ما را روی زندگی، کمتر میکند
برای آخر هفتهی خود چه برنامهای دارید؟
به احتمال زیاد کسی که هیچ شغل و موقعیتی ندارد و هر روز دنبال کار است، خواهد گفت؛ برنامهای ندارد. نمیتواند هم داشته باشد. چون پولی برای هزینه کردن ندارد. کسی که کمی پس انداز دارد یا یک موقعیت شغلی و درآمد معمولی، به احتمال در مورد یک مسافرت یا دیدن یک فیلم یا تجربه کردن یک رستوران یا برگزاری یک مهمانی کوچک فکر میکند.
اما کسی که با معیارهای متعارف جامعه، فردی موفق است به احتمال دست بستهتری خواهد داشت. مهم نیست که موفقیت او، از جنس شهرت باشد، ثروت یا قدرت.
قدرتمند، نمیتواند هر جایی برود، چون همیشه کسانی هستند که ممکن است او و قدرتش را تهدید کنند.
اهل شهرت، نمیتواند هر جا که میخواهد برود، چون دیگران فضای شخصیاش را از او خواهند گرفت.
مدیر یک مجموعه هم، به احتمال باید ببیند که مسئول دفترش برای آن روز چه برنامههایی در نظر گرفته و چه جلساتی را ثبت کرده است. آیا مسئول دفترش برای او مرخصی و فرصت استراحت لحاظ کرده است یا خیر (که به طور معمول پاسخ منفی است. فقط شاید جلسات سبکتر، تماسهای معمولیتر، دیدارهای کم تنشتر، برای آن روز درنظر گرفته شده باشد. آن هم شاید!).
شاید بگوییم که اینها همه یک انتخاب بوده است، اما به خاطر داشته باشید که کار کردن به جای تفریح، یک انتخاب است که از قضا برای اغلب افراد موفق جذابیت بیشتری هم دارد. اما دست بسته بودن و محدودیت، تنها از این جنس نیست. آنها حتا نمیتوانند راهی را که رفتهاند به سادگی بازگردند، چون زندگی، موقعیت و درآمد افراد زیادی به آنها وابسته شده است. آنها گاهی مجبور هستند که در جزییترین تصمیمهای زندگی خود نیز موقعیتشان را در نظر داشته باشند. به همین دلیل است که شاید از انسانهای موفق، در فضاهای عمومی چیزی نشنوید، اما آنها در خلوت خود به شکلهای مختلف این واقعیت را با یکدیگر در میان میگذارند که موفقیت مانند بنا نهادن یک خانهی شیشهای است که ساختن آن دشوار است اما ویران کردن آن تنها به یک تکه سنگ نیاز دارد. افراد موفق برای این که در معرض این سنگها قرار نگیرند، گاهی وادار میشوند تصمیمهایی را بگیرند که انتخاب محبوب آنها نیست.
ما این نکتهها را نگفتیم که به شما بگوییم موفقیت بد است و نباید به دنبال آن رفت! اما باید دقت داشته باشیم که اگر موفقیت را تنها بر اساس معیارهایی که دیگران آنها را میشناسند و میسنجند، پیگیری کنیم، خطرات و سختیها و تلخیهای زیادی در مسیرمان خواهد بود.
موفق شدن، نیازمند اندیشیدن و تلاش کردن است و میتواند بسیار هم شیرین و لذتبخش باشد به شرط این که فرصت داشته باشیم در طول مسیر موفقیت، بارها و بارها از خودمان بپرسیم که دقیقا به دنبال چه چیزی هستیم؟