حقیقتش وقت نوشتن این مطلب عصر عاشورا بود، نه امروز؛ اما خب نه من وقت داشتم که عصر عاشورا بنشینم پای تارنوشت و یادداشت بنویسم و نه شور حسینی این اجازه را میداد. به هر حال امروز که سوم امام مظلوم هم گذشته است را برای انتشار آن مناسب دیدم.
اکثر غریب به اتفاق ما از همان کودکی پای مکتب حسینی بودیم و رشد کردیم، از همان زمانی که پدر و مادر ما را در آغوش میگرفتند و به تماشای دستهجات عزاداری میبردند. دستهها از همان موقع برای من شدند نمادی از شور حسینی مردم در روز عاشورا، نمادی بزرگ که من کودک را با عظمت این روز همراه میکرد. این دستهها هم البته برای خودشان نشانههایی داشتند که آنها را شاخص و تماشایی میکرد. پرچمهای سبز و سرخ و سیاه، کتل، علامتهای چند تیغه، فانوسها و سنج و در بعضی از دستهها یک یا دو طبل کوچک؛ اما آن چه که دستهجات را از همه شاخصتر میکرد، تعداد عزاداران آن دسته و نوحهخوان و به طور کلی نظم و انسجام آنها بود و معمولا باقی وسایل در حکم فرعیات دسته به حساب میآمدند. شور عزاداری از طریق نوحهخوانی ایجاد میشد و نظم آن از طریق همنوایی سنجها بر ریتم همان نوحه حاصل میشد. عزاداریها هم اغلب سینهزنی بود و زنجیرزنی بیشر توسط هیأتهای آذری زبان انجام میشد. دستهها برای خودشان حرمت و آدابی داشتند که برای ورود به آنها باید خود را با آنها وفق میدادی. سادگی، رخت عزا، گذاشتن محاسن به احترام ایام از آداب هیأتها بود. هیأتها نیز بر پایهی ریشسفیدان محلات و لوتیهای آنها شکل میگرفتند.
اینها چیزهایی هستند که ذهن من تا اوایل دههی هشتاد از هیأتها و دستههای آنها به یاد میآورد. اما از اواسط همین دهه بود که آرام آرام غلبهی فرعیات بر اصلیات دستهها شروع شد. کم کم بعضی هیأتها نه بر پایهی وحدت و ریشسفیدی در محلات بلکه برای فخر فروشی بین محلات دسته راه انداختند و کار تا جایی بالا گرفت که این روزها در یک محل چندین هیأت راه میافتد و در نتیجه بر تعداد دستهجات افزوده میشود اما از نفرات و کیفیت آنها کاسته میشود. هر دستهای که علم و کتل بیشتر و بزرگتری میداشت لاجرم فخر بیشتری میفروخت و از احترام بیشتری هم برخوردار میشد، البته شمایلها را نیز نباید فراموش کرد. اواخر دههی هشتاد این غلبهی فرعیات به جایی میرسد که ابتدا شمایل و سپس استفاده از علم در دستهجات عزاداری توسط مسئولین ممنوع میشود.
اما از آن جایی که ممنوعیت تنها صورت مسأله را پاک میکند و از حل آن عاجز است، پس از محدودیتهای ایجاد شده توسط دولت، انحرافات و بدعتها به شکل دیگری در دستهجات ادامه پیدا کردند. وقتی علم و کتل را از دستهها بگیریم چیزی که باقی میماند طبلها هستند و چه وسیلهای بهتر از همین طبلها برای فخر فروشی دستهجات؟! ظاهرا این روزها هر هیأت و دستهای که طبل بیشتر و بزرگتری دارد اعتبار بیشتری هم دارد و زمانی که بزرگی طبلها به اوج خود میرسد این محدودیت را با بلندگوها و باندهای چند صد واتی جبران میکنند.
در این روزهای تهران صدای انکرالاصوات طبلها بر هر صدای دیگری غلبه دارد و دیگر صدای نوحهخوانها و ریشسفیدان به گوش کسی نمیرسد. غالب عزاداریها به شکل زنجیرزنی درآمده و کمتر سینهزنی در خیابانها انجام میشود. تعداد عزاداران در هر دسته کم شده و گاه به زیر بیست نفر میرسد، اما همین دستهی کوچک گاه چندین طبل بزرگ به همراه باندهای پرقدرت دارد. بینظمی و حرکات نمایشی به جهت جلب توجه جای خود را به نظم و انسجام گذشته داده است. موهای فشن و چهرههای بزک کرده جایگزین سادگی و محاسن مردان قدیم شدهاند. لازم نیست برای دیدن این صحنهها به محلاتی مانند جردن یا میدان فاطمی بریم، رفتن به اماکن زیارتی مانند حرم شاه عبدالعظیم(ع) هم کفایت میکند.
خود من به شخصه در عاشورای امسال در حرم سیدالکریم(ع) چیزی جز سرسام نصیبم نشد. صدای مداحان و نوحهخوانها کاملا در همهمهی مبهم طبلهای انکرالاصوات گم شده بود و اگر به همین منوال پیش برود تا یک دو سال آینده به طور کل جای خود را به همین طبلها میدهند و خود محدود به همان هیأتها و بیتالاحزانها میشوند.
قصد ندارم تز بدهم و نظریهپردازی بکنم که دولت و مسئولین باید جلوی این حرکتها را بگیرند، چرا که معتقدم دستهجات محرم یک حرکت خودجوش مردمی است و نهادها باید از آن بپرهیزند. دخالت دولت و دولتی شدن این نوع اجتماعات از شور و صلابت آنها میکاهد و معنای آنها را دگرگون میکند. محدودیتها و ممنوعیتها هم جز نتیجهی معکوس اثر دیگری ندارند، همان طور که در گذشته نداشتهاند. معتقدم مردم خودشان باید بایستند و ببینند واقعا به کجا دارند میروند و این مسیر بدعت و انحراف به کجا خواهد کشید. ریشسفیدان و علما باید دست به کار شوند و عقلانیت را به دستههای عاشورایی بازگردانند، نه این که با آنها همراه شوند.
در پایان یک دقیقه از صدای دستهجات عزاداری در حرم حضرت شاه عبدالعظیم(ع) را که خودم ضبط کردم قرار میدهم. گوش کنید شاید مشکل از من باشد و شما چیزی دستگیرتان شد. من که جز همهمه و سرسام چیزی عایدم نشد: