به همت جمعی از منقدین، نویسندگان و شعرای عزیز، کتاب «خواهیم دید» در جلسهی ادبی «دایره دیدار» مورد نقد و بررسی قرار گرفت. در این جلسه که با حضور من و سیدصابر امامی (نویسندگان کتاب) و عباس کریمی و مهشید وطندوست از منتقدین و نویسندگان خوب کشور در سالن اشراق ایوان شمس برگزار شد، گفتوگوهای خوبی رد و بدل و به نکات قابل توجهی اشاره شد که برای خود من هم تجربهی خوبی بود. خبرگزاری فارس در تارنمای رسمی خودش گزارشی از این نشست نقد و بررسی منتشر کرده که در ادامه شما را به خواندن آن دعوت میکنم:
«خواهیم دید» داستانی برای خواننده ایرانی و دور از سانتیمانتالیزم است
نشست نقد و بررسی کتاب «خواهیم دید» با حضور سیدصابر امامی و علیرضا امیدوند؛ نویسندگان این داستان و عباس کریمیعباسی؛ منتقد ادبی با اجرای مهشید وطندوست در تازهترین برنامه نقد ماه دایره دیدار در ایوان شمس برگزار شد.
در ابتدای این نشست امامی؛ یکی از نویسندگان کتاب درباره انگیزه خود برای نوشتن این داستان گفت: این کتاب طی سالهای ۸۴ تا ۸۵ نوشته شده بود و طی این مدت به دلایل مختلفی چاپ آن به تعویق افتاد تا سرانجام با حذف بخشهایی مجوز انتشار گرفت و روانه بازار شد. این کتاب شرح حال نویسندهای جوان است که به نوعی خود دچار بحرانهایی میشود که اتفاقا شخصیتهای داستانش نیز به شکلی دیگر گرفتار آن هستند. ترکیب یک داستان دههی شصتی با یک داستان پیچیدهی دفاع مقدسی موضوع این کتاب است و تلفیق این دو بسیار کار مشکلی بود.
امامی افزود: در خواهیم دید تلاش کردیم ادبیاتی ساده و بدون فراز و فرود شدید را دنبال کنیم تا روایتی مستندگونه در این داستان داشته باشیم. هرچند که در پایان داستان با ارائهی پایان شگفتانگیز ماجرا را منطقی و متفاوت به پایان رساندهایم.
نویسنده کتاب خواهیم دید گفت: این کتاب و ماجراهایش ممکن است به اشکال مختلف برای خیلیها اتفاق افتاده باشد و این روایت تلاش دارد تا به دور از چکیدهزدگی و درگیر شدن در کلیشههای مرسوم حرف خود را بزند و در این زمینه احساس میشود علیرغم ضعفهایی که وجود دارد بخش زیادی محقق شده است.
وی افزود: انتخاب جلدی متفاوت برای این کتاب جهت القای زمانهایی که میگذرد تا به پایان دوره بحران زده نویسنده برسیم در کنار انتخاب متن پشت جلد کتاب همگی نشان از آن دارد که تلاش شده به دور از رفتار هیجانی و به جای تکیه به جذابسازی به دنبال طرح احساسات واقعی از این کتاب در این متن باشیم. هر چند که ممکن است متن پشت جلد به کام خیلیها خوش نیاید ولی نمیخواستیم تلخی شرایط داستان را از کسی مخفی کنیم.
علیرضا امیدوند؛ دیگر نویسنده کتاب در ادامه برنامه گفت: تجربه نگارش داستان به صورت گروهی در همه جای ادبیات جهان مرسوم است اما در ایران این اتفاق رخ نداده بود و یا حداقل کم رخ داده بود که ما توانستیم این تجربه را داشته باشیم.
وی افزود این کتاب ماحصل ادبیات سالهایی از دوره نویسندگی نگارندگان کتاب است که تلاشمان آن بود به جای بازنویسی و به روز رسانی داستان آن را برشی از تفکر دوره زمانی برای نویسندگان آنها بماند.
در ادامه نشست عباس کریمیعباسی به نقد این کتاب پرداخت. وی ابتدا به نام کتاب اشاره کرد و آن را مناسب با فضا و محتوای داستان خواند و گفت: طراحی جلد و نام کتاب با محتوای آن قرابت دارند و البته این موضوع تا کتاب توسط خواننده به پایان نرسد آشکار نمیشود که البته بخشی از ان به شیوه نگارش کتاب باز میگردد چرا که اطلاعات به صورت تدریجی به خواننده منتقل میشوند. این اتفاق درباره کاراکترها نیز میافتد و ما میبینیم که قهرمان داستان یعنی همان راوی ابتدا با تشریح فضای اطراف به شخصیتپردازی خودش روی میآورد. سپس پای صاحبخانه و دخترش به قصه باز میشود و همین طور در ادامه شهری که در آن است و دانشجو بودنش را در کنار غربت و شخصیتپردازی مادر و خواهر و پدر میخوانیم.
این مدرس داستاننویسی افزود: در بخش اول تا ششم فضاسازی و توصیفهای خوبی داریم که از آن جمله میتوان به تشبیه ماه از لای ابرهای سیاه که به خرمای خشکیده میماند یا بخاری سردی که عنوان ستون پنجم میگیرد اشاره کرد. متاسفانه این موضوع همان طور که معمول داستانهای دیگر ایرانی است رفته رفته فراموش میشود و از بخش ششم نویسندگان ماجرا را به صورت گزارشی ژورنالیستی به خواننده ارائه میکنند که میتوانست هنرمندانهتر نوشته شود.
نویسنده داستان «ققنوس» با اشاره به نامگذاری شخصیتهای داستان گفت: کمتر دیده میشود که نویسندگان ما در داستانهای خود از اسامی مرتبط با شخصیت کاراکترها استفاده کنند اما در این داستان شخصیت اصلی «شاهد» نام دارد که وقایع را میبیند و به خواننده منتقل میکند و با توجه به وقایع بعدی داستان نام خوبی برای وی انتخاب شده است. همین طور بهار که نماد زایشی دوباره در بطن شاهد است و البته این دو در داستانی که توسط شاهد در دل داستان اصلی نوشته میشود به سیاووش و سوگل تغییر نام پیدا میکنند که باز هم معناهای خود در داستان را دارند. البته در این میان محسن؛ دوست شاهد تیپی است که نماد دوست سربراه و کمک یار است و اگر چه وجودش لازم است اما در داستان جایگاه ویژهای را کسب نمیکند.
کریمیعباسی ادامه داد: در بخشهای دوم و سوم کتاب خواننده دچار نوعی کسالت میشود چرا که واگویههای راوی که از قضا اول شخص نیز هست به نوعی پرحرفی کلافه کنندهای بدل میشود که به دلیل همان موضوع دادن تدریجی اطلاعات باعث زمین گذاردن کتاب نمیشود چرا که به دلیل برخی اشارات راوی خواننده ترغیب میشود که پایان ماجرا را بداند. برای همین این موضوع که البته نقطه ضعفی در کتاب محسوب میشود ضربه چندانی به مخاطبپذیری داستان نمیزند.
نویسنده کتاب «هفت مرد از حالا» به انتخاب افعال مضارع اشاره کرد و گفت: این نوع نگارش باعث میشود داستان ریتمی گزارشی و ژورنالیستی به خود بگیرد و به ویژه به دلیل راوی اول شخص بودن آن این موضوع تشدید میشود.
این منتقد ادبی با انتقاد از تقلید برخی از نویسندگان تازه کار از روی دست برخی نویسندگان مشهور گفت: ایده گرفتن از ادبیات خیلی خوب است اما تقلید کورکورانه از برخی نویسندگان یا متون به صرف این که برای نویسندهاش شهرت بیاورد یا توجه مخاطب به واسطه نامهای مطروحه به کتاب جلب شود کار نادرستی است که خوشبختانه «خواهیم دید» از آن مصون مانده است. متاسفانه زیاد دیده می شود که داستانهای امروز ایرانی حاوی مطالب سیاه و مایوس کنندهای است که پیام روشنی ندارند و این موضوع تحت تاثیر برخی جریانات القایی شبه ادبی به وجود امده که صحبت درباره آنها مجال دیگری را میطلبد. به هر حال این کتاب با وجود داشتن صحنههای سیاه و گاه ناامیدی غالبی که دارد با کمک تحولی درست پیام قابل باور و روشنی را به طور غیرمستقیم به خواننده میرساند.
وی افزود: بخشهایی از داستان به نظر میرسد حاصل مطالعات قبلی نویسندگان است و شیوه نگارش تغییر می کند. برای مثال در بخش ششم آن جا که صحبتهای فلسفی بین راننده و شاهد رد و بدل میشود من را به یاد کتاب مناظره دکتر و پیر اندخت یا بخشهایی که در کوه اتفاق میافتد ناخودآگاه مرا یاد داستان مردی از گلاسکوی سامرست موآم انداخت که البته فقط شباهت محتوایی دارد منتها از نظر تاثیرگذاری مشابه است.
این روزنامهنگار در ادامه توضیح داد: تحول در «خواهیم دید» تدریجی و آرام آرام انجام میشود چون قطرات جوهری که در یک منبع آب ریخته میشوند و طول میکشد تا آن را رنگ بزنند. این تحول از بخش هفت یعنی زمانی که ما کاملا با شخصیت شاهد آشنا شدهایم آغاز میشود در بخش نهم شدت میگیرد و در بخش ۱۳ تا پایان داستان به تکامل میرسد. برای همین قابل باور است و سیری منطقی دارد.
کریمیعباسی در پایان با انتقاد از انتخاب نامناسب بخشی از داستان برای پشت جلد کتاب گفت: بهتر بود نویسندگان متن زیباتری از کتاب را که با فطرت انسان جورتر و برای وی جذابتر است انتخاب میکردند. البته «خواهیم دید» کتابی کاملا ایرانی و مناسب مخاطب جدی ایرانی است چرا که از فضاهای سانتی مانتال عمده رمانهای امروز ایرانی جداست و و قابلیت اعتنا در حد خودش را دارد.
در پایان برنامه جعفر نظری؛ مدیر انتشارات نظری و ناشر این کتاب گفت: «خواهیم دید» یکی از کتابهای ماست که به دلیل محتوا و ساختار سالم و خوب آن گزینش و منتشر شده است. کتاب حرفهای خوبی برای گفتن دارد و علاوه بر آن میتواند خواننده را به خود جذب کند.
صفحهی رسمی کتاب در سایت Good Reads