4 درس از استراتژی‌های تیلور سوئیفت: رمزگشایی از موفقیت پایدار یک ستاره

۴ درس از استراتژی‌های تیلور سوئیفت: رمزگشایی از موفقیت پایدار یک ستاره

در این مقاله به بررسی استراتژی‌های تیلور سوئیفت، ستاره‌ی موسیقی پاپ می‌پردازیم. از هدف‌گذاری دقیق تا انطباق با پلتفرم‌های رسانه‌ای، راز موفقیت پایدار او را کشف کنید و درس‌هایی ارزشمند برای کسب‌وکار بیاموزید.

زمان خواندن 31 دقیقه

در دنیای پاپ، استراتژی‌های تیلور سوئیفت نه تنها به او جایگاهی بی‌نظیر بخشیده، بلکه الگویی برای هنرمندان و فعالان حوزه‌ی کسب‌وکار ایجاد کرده است. از هدف‌گذاری دقیق در بازارهای نوظهور گرفته تا خلق تجربه‌ای فراتر از موسیقی برای طرفداران، این مقاله به رمزگشایی چهار استراتژی کلیدی می‌پردازد که سوئیفت را به یکی از موفق‌ترین هنرمندان تاریخ موسیقی تبدیل کرده است. این بررسی عمیق، درس‌هایی ارزش‌مند برای نوآوری، بازآفرینی و تفکر استراتژیک در اختیار ما قرار می‌دهد، درسی که فراتر از دنیای موسیقی، برای رهبران کسب‌وکار در هر صنعتی کاربردی است.

تیلور سوئیفت، نامی که نه تنها در دنیای موسیقی، بلکه در فرهنگ عامه طنین‌انداز شده است. در ۳۵ سالگی، دو دهه را در قله‌ی صنعت موسیقی سپری کرده و به عنوان یکی از ۱۰ هنرمند پرفروش تمام دوران و ثروت‌مندترین موزیسین هم‌نسل خود شناخته می‌شود. تور «Eras» او، که شور و اشتیاقی بی‌سابقه در سراسر جهان برانگیخت، رکورد پردرآمدترین تور تاریخ را به خود اختصاص داد. این در حالی است که صنعت موسیقی در این مدت شاهد دگرگونی‌های عمیق فناورانه و تحولات بنیادین در مدل‌های کسب‌وکار بوده است. اما تیلور سوئیفت، گویی سوار بر امواج تغییرات، نه تنها جایگاه خود را حفظ کرده، بلکه قله‌های جدیدی را فتح کرده است. راز این موفقیت پایدار چیست؟

در این مقاله، چهار استراتژی موفقیت کلیدی که تیلور سوئیفت به کار گرفته است را بررسی می‌کنیم: هدف‌گذاری دقیق در بازارهای بکر، خلق تجربه‌ای «چسبنده» برای هواداران، حفظ «پارانویای سازنده» و انطباق هوشمندانه با دگرگونی‌های پلتفرم‌های رسانه‌ای.

ظهور یک پدیده

کمتر از بیست سال از اولین ضبط استودیویی او می‌گذرد و تیلور سوئیفت گویی صنعت موسیقی را مسخر خود کرده است. یازده آلبوم اورجینال منتشر کرده که مجموع فروش و استریم آن‌ها، او را در زمره‌ی ده هنرمند پرفروش تاریخ موسیقی قرار می‌دهد؛ فهرستی که تحت سیطره‌ی نام‌هایی چون مایکل جکسون، الویس پریسلی، مدونا و فرانک سیناترا است.

تور اخیر او، «Eras» که پردرآمدترین تور تاریخ لقب گرفته، شور و هیجانی جهانی به راه انداخت که با تب بیتلز در دهه‌های گذشته قیاس می‌شود. ثروت خالص او ۱.۶ میلیارد دلار برآورد شده و او را به لحاظ مالی، موفق‌ترین موزیسین نسل خود تبدیل کرده است. شگفتی ماجرا این جاست که تمام این دستاوردها در برهه‌ای حاصل شده که صنعت موسیقی دست‌خوش دگرگونی‌های عمیق فناورانه و تحولات اساسی در مدل‌های کسب‌وکار بوده است، از عصر سی‌دی‌ها به دوران iTunes و Spotify.

در طول تاریخ، هنرمندان برای حفظ موفقیت خود با چالش‌های متعددی روبرو بوده‌اند. بسیاری از آن‌ها پس از یک یا دو آلبوم، در حفظ جایگاه و محبوبیت خود ناکام می‌مانند. هنرمندان نادری هم که به حیات خود ادامه می‌دهند، اغلب به سمت اجرای نوستالژیک آثار قدیمی خود گرایش پیدا می‌کنند.

اما سوئیفت در ۳۵ سالگی، به پدیده‌ای «چند نسلی» تبدیل شده است: دختران نوجوانی که اولین آلبوم او را در سال ۲۰۰۶ خریداری کردند، اکنون فرزندان خود را به کنسرت‌های او می‌آورند. راز ماندگاری سوئیفت، در توانایی او برای بازآفرینی خود و جذب طرفداران جدید، همزمان با حفظ هسته‌ی اصلی محبوبیت‌ش نزد هواداران قدیمی نهفته است. این همان چیزی است که پویایی فرهنگی بی‌نظیر او را رقم زده است. این مقاله به بررسی عمیق استراتژی‌های تیلور سوئیفت در دنیای موسیقی می پردازد.

سوئیفت خود را در وهله‌ی اول یک «هنرمند» می‌داند و گاه نقش خود به عنوان یک استراتژیست را کم‌اهمیت جلوه می‌دهد. او در مراسم جوایز موسیقی iHeartRadio 2023 هنگام دریافت جایزه «نوآور» گفت: «هیچ‌وقت صبح از خواب بیدار نشدم که بگویم، می‌دانی امروز چه کار خواهم کرد؟ می‌خواهم کمی نوآوری کنم.»

او ادامه داد: «کاری که من انجام دادم این بود که سعی کردم تصمیم درستی برای خودم بگیرم.» اما علی‌رغم این اظهارات، سوئیفت در طول سال‌ها چنان توانایی قابل‌توجهی در نوآوری و انجام حرکات پیچیده استراتژیک و بازاریابی از خود نشان داده که شایسته است از حرفه‌ی او درس‌هایی بیاموزیم، همان طور که ما زندگی و کار بزرگان دنیای کسب‌وکار مانند استیو جابز، ریچارد برانسون و جف بزوس را مطالعه می‌کنیم.

استراتژی اول: تسخیر اقیانوس‌های آبی در مدل کسب‌وکار تیلور سوئیفت

شروع کار سوئیفت همراه با امتیازاتی ذاتی بود. او در خانواده‌ای اهل پنسیلوانیا با پیشینه‌ای در دنیای نمایش متولد شد – مادربزرگ مادری او، مارجوری، خواننده‌ی اپرا بود. او از حمایت بی‌دریغ والدین‌ش بهره‌مند بود. آن‌ها او را به مدیر سابق بریتنی اسپیرز معرفی کردند که به سوئیفت کمک کرد تا در سن ۱۳ سالگی با RCA Records قرارداد توسعه امضا کند. در سال ۲۰۰۳، خانواده‌ی او به نزدیکی نشویل نقل مکان کردند تا سوئیفت بتواند با ترانه‌سرایان و تهیه‌کنندگان برجسته همکاری کند.

در اوایل دهه‌ی ۲۰۰۰، موسیقی کانتری بر اساس اصولی که برای دهه‌ها پابرجا بود، اداره می‌شد. تعداد کمی از خوانندگان، ترانه‌های خود را می‌نوشتند و اکثریت به ترانه‌سرایان حرفه‌ای اتکا داشتند. پس از موجی از هنرمندان زن موفق در دهه‌ی ۱۹۹۰ (مانند فیث هیل، شاینا تواین و The Chicks)، این ژانر دوباره به سمت خوانندگان مرد گرایش پیدا کرده بود. علاوه بر این، رادیوهای کانتری که به طور فزاینده‌ای توسط چند شرکت بزرگ کنترل می‌شدند، فهرست‌های پخش مبتنی بر داده را در اولویت قرار می‌دادند و فضای کمی برای صداهای جدید یا غیرمتعارف باقی می‌گذاشتند.

سوئیفت اما به جای تمرکز بر این موانع، یک «اقیانوس آبی» را تشخیص داد؛ مفهومی که توسط استراتژیست‌هایی چون دبلیو چان کیم و رنه موبورن برای اشاره به بازارهای بکر و دست‌نخورده به کار می‌رود (در مقابل «اقیانوس قرمز» خونین، جایی که رقبا برای تصاحب مشتریان یک‌سان با یک‌دیگر می‌جنگند).

سوئیفت در مصاحبه‌ای با تلگراف گفت: «همه‌ی آهنگ‌هایی که در رادیو می‌شنیدم درباره‌ی ازدواج، بچه‌ها و تشکیل خانواده بود. من نمی‌توانستم با آن‌ها ارتباط برقرار کنم.»

او ادامه داد: «احساس می‌کردم دلیلی ندارد که موسیقی کانتری نتواند با مخاطب هم‌سن من ارتباط برقرار کند، اگر کسی هم‌سن من آن را بنویسد.» هنگامی که شرکت ضبط او را تشویق به همکاری با ترانه‌سرایان باتجربه (عمدتا مردان میان‌سال) کرد؛ سوئیفت با ده‌ها ترانه شگفت‌انگیز درباره دل‌باختگی‌ها و دغدغه‌های دوران دبیرستان ظاهر شد، ترانه‌هایی که عزم او برای جلب نظر مخاطبان هم‌سن و سال خود را نشان می‌داد.

دیدگاه سوئیفت با تردیدهایی روبرو شد. او بعدها در مصاحبه با NPR گفت: «مردم می‌گفتند نوجوانان به موسیقی کانتری گوش نمی‌دهند. این مخاطب اصلی نیست. مخاطب اصلی یک زن خانه‌دار ۳۵ ساله است. تو چه طور می‌خواهی با آن‌ها ارتباط برقرار کنی وقتی ۱۶ سال داری؟»

او ادامه داد: “اما من مدام فکر می‌کردم، من عاشق موسیقی کانتری هستم و خودم یک نوجوان هستم! حتما نوجوانان دیگری هم مثل من وجود دارند.» با شروع پیشرفت حرفه‌ای او پس از انتشار اولین آلبومش، این حقیقت آشکار شد: بله، نوجوانان دیگری هم مثل او بودند. این رویکرد هدفمند، یکی از استراتژی‌های بازاریابی تیلور سوئیفت بود.

هدف‌گذاری سوئیفت برای جذب یک گروه جمعیتی کاملا جدید، شباهت‌هایی با استراتژی مارول در تسخیر صنعت کتاب‌های کمیک دارد. پیش از دگرگونی خلاقانه‌ی مارول در دهه ۱۹۶۰، DC Comics با تولید داستان‌های اسطوره‌ای برای کودکان و نوجوانان، بر این صنعت حکمرانی می‌کرد.

برای متمایز کردن مارول و اجتناب از رقابت بی‌رحمانه در اقیانوس قرمز؛ استن لی، سردبیر و نویسنده و سایر هنرمندان مانند جک کربی و استیو دیتکو، شروع به تولید محتوایی با ابرقهرمانان انسانی‌تر و آسیب‌پذیرتر کردند – چهار شگفت‌انگیز، هالک، مرد آهنی، پلنگ سیاه – و آن‌ها را به دانشجویان و بزرگ‌سالان عرضه کردند؛ مخاطبانی که این صنعت تا آن زمان نادیده گرفته بود. از آن جا که مارول محصول جدید خود را برای کسانی هدف‌گذاری کرده بود که پیش از این به عنوان مشتری شناخته نمی‌شدند؛ عملا هیچ رقیبی نداشت، همان طور که سوئیفت در سال‌های اولیه‌ی فعالیت خود رقیبی جدی نداشت.

استراتژی دوم: خلق تجربه‌ای «چسبنده» برای هواداران

در سال ۲۰۰۶، هم‌زمان با ورود سوئیفت به صحنه‌ی موسیقی، رابطه‌ی بین هنرمندان و طرفداران دست‌خوش تغییرات قابل توجهی بود. اینترنت، موسیقی را ارزان‌تر و قابل دسترس‌تر کرده بود و رسانه‌های اجتماعی، با ایجاد ارتباطی عمیق‌تر بین هنرمندان و هواداران، انتظارات آن‌ها را فراتر از یک تجربه‌ی شنیداری صرفا منفعلانه برده بود.

پاتریک ویکستروم، استاد دانشگاه کوئینزلند، در مقاله‌ای درباره‌ی تاثیر نشر دیجیتال بر صنعت موسیقی می‌نویسد: «مشکل مشتریان این است که چه گونه با موسیقی‌ای که به آن دسترسی دارند، تعامل داشته باشند و آن را هدایت کنند.» به عبارت دیگر، «ارزش» برای مشتری دیگر صرفا به در اختیار داشتن موسیقی محدود نمی‌شد، بلکه به ارایه‌ی راه‌های جدید برای تعامل با آن نیز گسترش یافته بود. سوئیفت با به اشتراک گذاشتن روایت‌های شخصی و صادقانه از تجربیات خود در ترانه‌هایش، این نیاز جدید هواداران جوان خود را به بهترین شکل پاسخ داد. این بخش، یکی از مهم‌ترین جنبه‌های استراتژی‌های تیلور سوئیفت است.

شیفتگی طرفداران به کلمات ترانه‌ها پدیده جدیدی نیست. یکی از طرفداران باب دیلن به نام آلن جی. وبرمن که خود را «دیلن‌شناس» می‌خواند، تمام اچکیده دیلن را روی کارت‌های پانچ رونویسی می‌کرد و آن‌ها را به ترتیب حروف الفبا مرتب می‌کرد تا به زعم خود، پیام‌های پنهان در «زبان مخفی راک» دیلن را کشف کند.

طرفداران بیتلز جلد آلبوم‌های این گروه را به دقت بررسی می‌کردند (و حتا نوارها را به صورت برعکس پخش می‌کردند) تا به دنبال شواهدی از مرگ پل مک‌کارتنی باشند. برای دهه‌ها، مردم درباره‌ی هویت معشوق خودشیفته‌ی کارلی سایمون در ترانه «تو خیلی خودشیفته‌ای» گمانه‌زنی می‌کردند. در هر یک از این موارد، جامعه‌ی طرفداران، سرمایه‌گذاری عاطفی شدیدی داشتند. اما با ظهور اینترنت، این نوع مشارکت اجتماعی، همان طور که در مورد بسیاری از پدیده‌های دیگر رخ داد، به سطوح جدیدی ارتقا یافت.

حتا افرادی که حرفه یا موسیقی سوئیفت را از نزدیک دنبال نکرده‌اند، احتمالا می‌دانند که او مانند بسیاری از ترانه‌سرایان، ترانه‌های زیادی درباره جدایی نوشته است. اولین تک‌آهنگ او «تیم مک‌گراو» درباره‌ی دوست پسری بود که به کالج رفته بود. جدیدترین آلبوم او «دپارتمان شاعران شکنجه‌شده» به عنوان کاوشی در رابطه‌ی او با متی هیلی، خواننده‌ی راک بریتانیایی از گروه The 1975 تلقی می‌شود.

اما یکی از بهترین نمونه‌های اولیه، ترانه‌ی «جان عزیز» از آلبوم «Speak Now» او در سال ۲۰۱۰ است، تصنیفی احساسی که به طور گسترده به عنوان بازتابی از رابطه‌ی شایعه‌شده‌‘ او با جان مِیِر، موزیسین، تفسیر می‌شود. این ترانه نگاهی صریح و درون‌نگر به یک رابطه‌ی عاشقانه‌ی شکست‌خورده است. سوئیفت درباره‌ی این ترانه گفته است که «چیزی شبیه به آخرین رایانامهی است که برای کسی که با او رابطه داشته‌اید می‌فرستید.»

اچکیده در ترانه‌هایی مانند این برای ایجاد جذابیت و رمز و راز برای مخاطبان طراحی شده‌اند. آن‌ها جزییات کافی را ارایه می‌دهند تا به نظر برسد که می‌توانند درباره شخص یا موقعیتی باشند که شنونده از اخبار زرد یا عکس‌های پاپاراتزی می‌داند، اما نه آن قدر صریح که به طور قطعی قابل اثبات باشند. در این جا یک «انکار معقول» وجود دارد. سوئیفت با رها کردن سرنخ‌ها، طرفداران کنجکاو را که دوست دارند ترانه‌های او را مانند محققان تی. اس. الیوت تحلیل کنند، به چالش می‌کشد. سرنخ‌های هوشمندانه و معانی دوگانه به طور بی‌پایانی در فضای آنلاین مورد بحث و مناظره قرار می‌گیرند و جامعه طرفداران متعهد سوئیفت را بیش از پیش گسترش می‌دهد.

سوئیفت در واقع کنترل چیزی را به دست گرفته است که سایر هنرمندان اجازه می‌دهند به طور طبیعی اتفاق بیفتد. او «تکلیف» خود را به خوبی درک می‌کند: در عصر رسانه‌های اجتماعی، زندگی شخصی او منبع گمانه‌زنی‌های مداوم است، به ویژه به این دلیل که الهام‌بخش ترانه‌های او است. تئوری‌های طرفداران چه او بخواهد چه نخواهد مانند آتش در بیشه‌زار گسترش می‌یابد، بنابراین او با زیرکی با این جریان همراهی می‌کند. در استراتژی‌های تیلور سوئیفت، این مساله به سادگی قوانین جدید بازی را پذیرفته شده است.

مشارکت پرشور طرفداران، به ویژه در میان زنان جوان، اغلب به عنوان رفتاری «سبک‌سرانه» یا «هیستریک» نادیده گرفته شده است. مخاطبان جیغ‌زنان بیتلز در دهه‌ی ۱۹۶۰ و طرفداران پروپاقرص گروه‌های پسرانه در دهه‌های ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ را در نظر بگیرید. اما سوئیفت با گنجاندن سرنخ‌های پیچیده، ارجاعات به زندگی شخصی خود در آثارش، به فداکاری طرفداران خود اعتبار می‌بخشد و به آن‌ها پاداش می‌دهد. او با این رفتار نه به عنوان امری «پوچ»، بلکه به عنوان پدیده‌ای «ارزش‌مند» برخورد می‌کند.

هر چه او بیش‌تر طرفداران خود را به تفسیر موسیقی‌اش تشویق می‌کند، تفسیرهای آن‌ها پیچیده‌تر می‌شود. آن‌ها استعاره‌های پیچیده را تجزیه و تحلیل می‌کنند، مضامین تکرارشونده در آلبوم‌های مختلف را ردیابی می‌کنند و نظریه‌هایی درباره‌ی دیدگاه هنری او ارایه می‌دهند و برای دریافت محتوای بیش‌تر بازمی‌گردند. سوئیفت نشان می‌دهد که جدی گرفتن رفتار «هواداری» یک استراتژی تجاری هوشمندانه است و اکنون هنرمندان دیگر به دنبال الگوبرداری از مدل او هستند.

استراتژی سوم: حفظ «پارانویای سازنده» برای پیشرفت مداوم در استراتژی‌های تیلور سوئیفت

ده آلبوم استودیویی اخیر سوئیفت به رتبه‌ی یک در بیلبورد ۲۰۰ رسیده‌اند؛ رکوردی بی‌سابقه. با این حال، سوئیفت به ندرت نشانه‌ای از رضایت از خود نشان داده است. در واقع، او همواره ترسی درونی از پایان یافتن این موفقیت را ابراز کرده است. او در مصاحبه‌ای با رولینگ استون گفت: «نمی‌توانی همیشه برنده باشی و مردم هم‌چنان تو را دوست داشته باشند.» او ادامه داد: «مردم عاشق چیزهای جدید هستند. آن‌ها تو را بالا می‌برند و تو برای مدتی در بالای میله پرچم تکان می‌خوری و سپس می‌گویند، صبر کن، این پرچم جدید چیزی است که ما واقعا دوست داریم.»

اضطراب خودخوانده‌ی سوئیفت با یکی از اصول اساسی استراتژی همسو است. همان طور که اندی گرو، بنیان‌گذار افسانه‌ای شرکت اینتل، بیان کرده است:

موفقیت، رضایت از خود را به همراه دارد. رضایت از خود، بذر شکست را می‌کارد. فقط پارانوئیدها زنده می‌مانند.

جیم کالینز و مورتن هانسن، کارشناسان رهبری، استدلال کرده‌اند که چنین «مراقبت توام با نگرانی» یکی از ویژگی‌های ضروری رهبری است. آن‌ها در مطالعه‌ای بر روی رهبرانی که در شرایط عدم‌قطعیت و آشفتگی، از بحران‌های نفتی تا تغییرات فناورانه؛ سکان هدایت را در دست داشته‌اند، دریافتند که یکی از عواملی که رهبران موفق را متمایز می‌کند، هوشیاری بالا نسبت به تحولات منفی احتمالی است، صفتی که آن‌ها آن را «پارانویای سازنده» می‌نامند.

با نگاهی از دریچه‌ی استراتژی، مشخص می‌شود که سوئیفت در لحظات حساس، ترس خود را به تغییر جهت‌های خلاقانه تبدیل کرده است. او اغلب این تغییر مسیرها را زمانی انجام داده که شاخص‌های بیرونی – مانند فروش آلبوم، نقدهای مثبت و جوایز دریافتی – نشان می‌داند که ادامه‌‘ مسیر قبلی، بهترین گزینه است. او مکررا با انتخاب دقیق گروه کوچکی از همکاران برای کمک به کشف صداها و ژانرهای جدید، جهت خود را تغییر داده است.

آلبوم «Red» او را در نظر بگیرید. در زمان انتشار این آلبوم در سال ۲۰۱۲، سوئیفت به همراه کلدپلی، ریحانا، بیانسه و ادل، به گروهی از هنرمندان تبدیل شده بود که سهم نامتناسبی از فروش و طرفداران موسیقی را در اختیار داشتند. او با اتخاذ رویکردی «ضد ستاره پاپ» به این گروه نخبگان پیوسته بود: با اتکا به ریشه‌های کانتری خود، ترانه‌های او درون‌نگر، ملایم و اغلب آکوستیک بودند و در تضاد با ترانه‌های رایج پاپ با هم‌خوانی‌های حماسی و تولید پر زرق و برق قرار داشتند.

در اواسط نوشتن و ضبط «Red»، سوئیفت تصمیم گرفت با همکاری مکس مارتین، تهیه‌کننده پاپ سوئدی که به خاطر ساختن آهنگ‌های موفق برای گروه‌ها و خوانندگانی چون بک‌استریت بویز، بریتنی اسپیرز، کلی کلارکسون، آوریل لوین و کیتی پری شناخته می‌شود، تغییر عمده‌ای ایجاد کند.

در آن زمان، مارتین به عنوان یک تهیه‌کننده‌ی مولف شهرت داشت؛ کسی که بیشتر ملودی‌ها، بسیاری از اچکیده و تمام تنظیم‌ها را برای هنرمندان خود می‌نوشت. او نیروی خلاق بود و هنرمندان صرفا به عنوان «خواننده» با او همکاری می‌کردند.

خطر حرکت به سمت این رویکرد در ظاهر ماجرا نهفته بود. سوئیفت خود را به عنوان یک هنرمند خودساخته معرفی کرده بود و ترانه‌سرایی خود را در مرکز هویت و داستان پیدایش خود قرار داده بود. طرفداران او برای رویکرد مستقل‌تر او در نوشتن و خلق موسیقی ارزش قایل بودند و او به طور علنی درباره فرآیند خلاقیت خود صحبت می‌کرد و ویدیوهایی از پشت صحنه نوشتن و ضبط ترانه‌هایش منتشر می‌کرد. همکاری سوئیفت و مارتین در تضاد با برند او قرار می‌گرفت. این می‌توانست به این معنی باشد که او به هنرمندی حساب‌گر و غیر اصیل تبدیل شده است.

او در نهایت با مارتین در سه قطعه از آلبوم Red همکاری کرد، از جمله «ما هرگز هرگز دوباره به هم برنمی‌گردیم» که به اولین تک‌آهنگ این آلبوم تبدیل شد. این ترانه به وضوح امضای سوئیفت را دارد، اما در عین حال، ردپای مارتین نیز در آن مشهود است.

منتقدان و طرفداران نظرات متفاوتی درباره‌ی این ترانه داشتند. از آن جا که شخصیت سوئیفت عمدتا بر اساس ویژگی‌های متواضع، سخت‌کوش و خواننده-ترانه‌سرا بودن او شکل گرفته بود؛ برخی بر این باور بودند که این تک‌آهنگ، هنجارها و رفتارهای نانوشته‌ای که طرفداران را به او جذب می‌کند؛ مختل کرده است.

اما در نهایت، شوک مثبت همکاری با مارتین جواب داد. هر گونه اضطراب و نگرانی که نسبت به این تک‌آهنگ وجود داشت، به یک واکنش منفی گسترده تبدیل نشد و به نظر می‌رسید که این ترانه مخاطبان او را افزایش داده است. این ترانه به اولین آهنگ شماره‌ی یک او در بیلبورد هات ۱۰۰ تبدیل شد و در هفته‌ی اول ۶۲۳۰۰۰ نسخه دیجیتال از آن به فروش رفت و رکوردی برای یک هنرمند زن ثبت کرد. این آلبوم هم‌چنین در صدر جدول‌های بریتانیا، کانادا و استرالیا قرار گرفت و دامنه دسترسی سوئیفت را فراتر از ایالات متحده گسترش داد. این جسارت در تغییر، یکی از مهمترین عوامل در استراتژی‌های تیلور سوئیفت است.

از آن زمان، سوئیفت به عنوان یک «تغییر شکل دهنده» شهرت پیدا کرده است و حتا تغییر ژانر را نیز امتحان کرده است. جابجایی ژانر او نه تنها طرفداران او را درگیر نگه داشته است، بلکه به موفقیت پایدار او نیز کمک کرده است.

استراتژی چهارم: انطباق هوشمندانه با دگرگونی‌های پلتفرم‌های رسانه‌ای

اگر صعود سوئیفت به ابرستاره شدن با هدایت ماهرانه‌ی او در عصر دیجیتال ممکن شد، تسلط اخیر او بر استریم، موفقیت و محبوبیت او را به سطوح جدیدی ارتقا داده است. در واقع، مدتی طول کشید تا او به طور کامل با استریم کنار بیاید. آلبوم‌های او با استقبال و هیاهویی شبیه به فیلم‌های بلاک‌باستر مواجه می‌شدند، بنابراین او نیازی به ارایه‌ی روش‌های جدید و خلاقانه برای جلب توجه مردم نداشت.

از آن جا که تورهای او بسیار سودآور هستند، او مجبور نبود به مدل اقتصادی دشوار استریم متکی باشد. (هنرمندان به طور کلی هر بار که یک آهنگ در یک سرویس استریم پخش می‌شود حدود ۰.۰۰۱ تا ۰.۰۰۸ دلار دریافت می‌کنند.) و با وجود مهاجرت گسترده مخاطبان موسیقی به پلتفرم‌های استریم، سوئیفت هم‌چنان به فروش میلیون‌ها واحد فیزیکی سی‌دی و صفحه ادامه می‌دهد. در واقع، در سال ۲۰۱۴ موقعیت او آن قدر قوی بود که پس از یک مشاجره‌ی علنی با یکی از بنیانگذاران Spotify، درباره‌ی نرخ حق امتیاز این پلتفرم، کل آرشیو موسیقی خود را از سرویس‌های استریم خارج کرد. (او در سال ۲۰۱۷ از این تصمیم خود صرف‌نظر کرد.) اکثر هنرمندان توانایی مالی انجام چنین کاری را نداشتند.

اما با جا افتادن استریم، استراتژی او نیز تکامل یافت. از سال ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۹، پایگاه مشترکان پولی Spotify از ۱۵ میلیون به ۱۲۴ میلیون کاربر افزایش یافت، یعنی یک رشد ۷۲۶ درصدی. استریم، استراتژی‌های محتوا را نیز تغییر داده است: قبل از ظهور آن، طرفداران به انتشار یک آلبوم کامل توسط هنرمندان هر چند سال یک‌بار عادت داشتند.

در دنیایی که تحت سلطه‌ی استریم است، حجم محتوای تولید شده توسط موزیسین‌ها اهمیت دارد زیرا انتشار آهنگ‌های بیش‌تر به آن‌ها اجازه می‌دهد تا الگوریتم را به نفع خود تغییر دهند. هر چه تعداد آهنگ‌های بیش‌تری منتشر کنید، احتمال این که یکی از آن‌ها موفق شود بیشتر می‌شود و وقتی یکی از آن‌ها موفق شد، الگوریتم با نمایش بیش‌تر در بخش «پیشنهادها» به شما پاداش می‌دهد که منجر به کلیک‌های بیش‌تر و در نتیجه، استریم‌های بیش‌تر می‌شود.

سوئیفت در دوره‌ی شش ساله از سال ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۹ حدود ۵۰ آهنگ منتشر کرد. به عبارت دیگر، سوئیفت در تولید محتوا «گزیده‌کار» بود.

درک سوئیفت از این که نیاز به تغییر استراتژی دارد، هم‌زمان با همه‌گیری کووید-۱۹ بود. او با افزایش چشم‌گیر حجم تولیدات خود به این شرایط پاسخ داد. او در بیش‌تر دوران حرفه‌ای خود هر دو سال یک‌بار آلبومی منتشر می‌کرد. اما در طول همه‌گیری، هشتمین آلبوم خود، «Folklore» را تنها ۱۱ ماه پس از هفتمین آلبوم خود، «Lover» منتشر کرد و سپس نهمین آلبوم خود، «Evermore» را کمتر از پنج ماه بعد روانه‌ی بازار کرد. او در عرض ۱۵ ماه ۵۲ قطعه آلبوم منتشر کرد، یعنی حدود یک آهنگ در هر یک و نیم هفته.

سپس او شروع به ضبط مجدد آهنگ‌های قدیمی‌تر کرد. پس از این که رییس سابق لیبل او، آرشیو موسیقی تیلور را فروخت؛ سوئیفت چهار آلبوم از شش آلبوم اول خود را دوباره ضبط کرد (و هر کدام را با برچسب «نسخه‌ی تیلور») تا کنترل بیش‌تری بر موسیقی خود داشته باشد (و همچنین درآمد بیشتری از استریم نسخه‌های جدیدتر آهنگ‌هایش توسط طرفداران کسب کند). در این آلبوم‌ها، آهنگ‌های جدید و هم‌چنین نسخه‌های طولانی‌تر از برخی ترانه‌ها نیز گنجانده شد. با سیل‌آسا شدن ضبط‌های مجدد در سرویس‌های استریم، سوئیفت به طور موثری مرزهای بین «کار جدید» و «کار قدیمی» را از بین برد. این استراتژی هوشمندانه در انطباق با تغییرات صنعت موسیقی، از ویژگی‌های مدل کسب‌وکار تیلور سوئیفت است.

اغراق نیست اگر بگوییم که این استراتژی چه قدر موثر بوده است. استیون هایدن از Uproxx در سال ۲۰۲۳ نوشت: «این بخش از حرفه تیلور سوئیفت بی‌سابقه است. او به طرز شگفت‌انگیزی، مردم را متقاعد کرده است که گذشته و حال او در حال حاضر هم‌زیستی دارند.»

هنرمندان قدیمی زیادی وجود دارند – مانند پل مک‌کارتنی، بروس اسپرینگستین و بیلی جوئل – که می‌توانند یک استادیوم را پر کنند و مجموعه‌ای از بهترین آهنگ‌های خود را اجرا کنند که بیش‌تر آن‌ها قبل از سال ۱۹۸۵ ضبط شده‌اند. اما در مقابل، استراتژی استریم سوئیفت و ضبط‌های مجدد او نوعی «ماشین زمان» خلق کرده است که باعث می‌شود طرفداران به همان اندازه که برای آهنگ‌های ۲۰۱۲ او هیجان‌زده هستند برای آهنگ‌های ۲۰۲۴ او نیز هیجان‌زده باشند. هایدن می‌نویسد: «او می‌تواند هم‌زمان یک «هنرمند میراثی» و یک «هنرمند پاپ مرتبط» باشد.» تور Eras که شامل اجراهای کوتاهی از ۱۰ آلبوم اصلی سوئیفت بود، نقطه‌ی اوج این دستاورد در استراتژی‌های تیلور سوئیفت بود.

جمع‌بندی: درس‌هایی از استراتژی‌های تیلور سوئیفت

در دورانی که با تغییرات سریع تکنولوژیکی همراه است، سوئیفت خود را به عنوان هنرمندی معرفی کرده که از محصور شدن در قالب‌های سنتی امتناع می‌ورزد. موفقیت پایدار او بیش از آن که صرفا نتیجه‌ی استعداد او باشد، حاصل به کارگیری مجموعه‌ای از استراتژی‌های هوشمندانه است؛ درسی برای هدایت یک صنعت در حال تغییر سریع با آینده‌نگری، خلاقیت و درخشش استراتژیک. داستان تیلور سوئیفت، الهام‌بخش تمام کسانی است که در دنیای پرشتاب امروز، به دنبال خلق روایت‌های ماندگار برای خود هستند. این مقاله، به بررسی استراتژی‌های تیلور سوئیفت پرداخته و نکات کلیدی موفقیت او را برای مخاطبان آشکار ساخت.

درس‌های کلیدی برای همه کسب‌وکارها

درس کلیدی ۱: اهمیت هدف‌گذاری دقیق در بازارهای نوظهور

سوئیفت با شناسایی مخاطبان نوجوان در بازار موسیقی کانتری، نشان داد که هدف‌گذاری دقیق در بازارهای نوظهور می‌تواند منجر به موفقیت چشم‌گیری شود. این درس برای همه کسب‌وکارها کاربرد دارد:

  • استفاده از داده‌ها برای شناسایی بازارهای بالقوه: تحلیل داده‌های بازار و رفتار مصرف‌کننده می‌تواند به کسب‌وکارها کمک کند تا فرصت‌های جدید را شناسایی کنند.
  • بخش‌بندی مشتریان بر اساس نیازها و ویژگی‌ها: تقسیم‌بندی بازار بر اساس ویژگی‌های مشترک مشتریان، به کسب‌وکارها امکان می‌دهد تا محصولات و خدمات خود را به طور مؤثرتری ارایه دهند.
  • توسعه‌ی محصولات و خدمات متناسب با بازار هدف: ارایه‌ی محصولات و خدماتی که به طور خاص نیازهای بازار هدف را برآورده می‌کنند، کلید موفقیت در بازارهای نوظهور است.

درس کلیدی ۲: ایجاد تجربیات به‌یادماندنی برای مشتریان

تجربه چسبنده‌ای که تیلور سوئیفت برای طرفداران خود ایجاد می‌کند، نمونه‌ای عالی از اهمیت ارتباط عاطفی با مشتریان است.

  • تمرکز بر ایجاد ارزش افزوده برای مشتریان: ارایه‌ی محصولات و خدماتی که ارزش واقعی برای مشتریان ایجاد می‌کنند، به وفاداری آن‌ها کمک می کند.
  • بهبود تجربه‌ی مشتری در تمام نقاط تماس: از لحظه‌ی ورود مشتری به وب‌سایت تا زمانی که با خدمات پشتیبانی در ارتباط است، تمامی جنبه های تجربه مشتری را بهینه کنید.
  • ایجاد ارتباط عاطفی با مشتریان: با استفاده از داستان‌گویی، محتوای جذاب و تعامل فعال، ارتباط عاطفی عمیقی با مشتریان خود برقرار کنید.

درس کلیدی ۳: ارزش حفظ «پارانویای سازنده» در کسب‌وکار

تمایل تیلور سوئیفت به تغییر و نوآوری مداوم، نشان می‌دهد که «پارانویای سازنده» برای کسب‌وکارهایی که به دنبال رشد و پیشرفت هستند، ضروری است.

  • رصد مستمر تغییرات بازار و رقبا: با آگاهی کامل از تغییرات بازار و فعالیت رقبا، فرصت‌ها و تهدیدهای پیش روی خود را بهتر بشناسید.
  • آمادگی برای انطباق با شرایط جدید: کسب‌وکارهای موفق همیشه آماده هستند تا با تغییرات محیطی سازگار شوند.
  • تشویق نوآوری و خلاقیت در سازمان: با ایجاد فرهنگ نوآوری، به کارکنان خود انگیزه دهید تا ایده‌های جدید ارایه کنند و به رشد سازمان کمک کنند.

درس کلیدی ۴: ضرورت انطباق هوشمندانه با تغییرات تکنولوژی

انطباق سوئیفت با تغییرات در پلتفرم‌های رسانه‌ای و استریم، نمونه ای از چه‌گونگی استفاده از فناوری برای دست‌یابی به موفقیت است.

  • استفاده از فناوری‌های جدید برای بهبود کارایی: کسب‌وکارها باید به دنبال استفاده از فناوری‌های جدید برای افزایش کارایی و کاهش هزینه‌ها باشند.
  • تطبیق با پلتفرم‌های دیجیتال و رسانه‌های اجتماعی: در عصر دیجیتال، حضور موثر در پلتفرم‌های آنلاین برای ارتباط با مشتریان ضروری است.
  • آموزش مداوم و به روز نگه داشتن دانش کارکنان: برای استفاده بهینه از فناوری، لازم است که کارکنان به طور مداوم آموزش دیده و دانش خود را به روز نگه دارند.
امتیاز شما به این مطلب: 
۵

امتیاز شما :

این مطلب را به اشتراک بگذارید
دکتر علیرضا امیدوند، دارای مدرک DBA با گرایش فناوری‌های مالی (FinTech) از دانشکده تجارت و بازرگانی دانشگاه تهران، دانشجوی دکترای مدیریت تکنولوژی با گرایش انتقال فناوری و دارای مدرک کارشناسی ارشد مدیریت فناوری اطلاعات با گرایش سیستم‌های اطلاعاتی پیشرفته.
ثبت دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی رایانامه شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *