خوب بالاخره بعد از سالها تلاش و دوندگی کتاب «خواهیم دید» که کار مشترک خود من و دوست عزیزم و قدیمی سیدصابر امامی است، مجوز گرفت و پس از نشر روانهی بازار شد.
این کتاب یک داستان واقعگرایانهست که خط اصلی آن تا حدودی از تجربیات مستقیم ما دو نفر سرچشمه گرفته و با کمی تخیل و خلاقیت ترکیب شده است. نمیخواهم بیشتر از این در مورد موضوع و روایت «خواهیم دید» صحبت کنم، اما سردبیر محترم سایت سینماپرس معرفی مختصری برای این کتاب منتشر کرده که در ادامه شما را به خواندن آن دعوت میکنم ولی قبل از آن لازم میدانم از تلاشهای دوست خوبم سیدصابر برای نشر «خواهیم دید» و مدیر محترم انتشارات نظری تشکر کنم.
تحول معنوی نویسندهای جوان در «خواهیم دید»
کتاب «خواهیم دید» اثری مشترک از صابر امامی و علیرضا امیدوند است که به تازگی از سوی انتشارات نظری روانه بازار کتاب شده است. این کتاب داستان نویسندهای جوان است که براساس حوادثی که در زندگیاش رخ میدهد دچار بحران هویتی میشود.
داستان این کتاب در رابطه با نویسنده جوان و دانشجویی است که مدتی است، برای تحصیل در دانشگاه به بندرانزلی رفته است، او که به دلایلی از جمله شکست عشقی و گم کردن خدا دچار بحران هویتی شده است خود را در خانهاش حبس کرده و نه تنها از رفتن به دانشگاه خودداری می کند بلکه در اتاق و زندگی خود را به روی همه انسانهای اطرافش بسته است. و در جایی از کتاب می خوانیم که این نویسنده جوان آتشی که برزندگی اش افتاده است را ناشی از غرور خود می داند.
موازی با این قصه داستان زندگی «سیاوش»؛ قهرمان داستان نیمه تمام این نویسنده روایت میشود که گویی این قهرمان به نوعی آینه زندگی خود این نویسنده است که گاه گاه می بینیم که وی زندگی سیاوش را با خود مقایسه می کند به ویژه در ورود دختری به عنوان معشوق در زندگی این دو شخصیت. داستان زندگی این نویسنده پس از مرگ دخترکی با نام بهار که ناخواسته و ندانسته عاشقش شده بود موجب می شود که وی دچار تحولات روحی عمیقی شود و ارتباط معنوی با روح این دختر در شب فوتش از جمله نقاط قوت این داستان محسوب می شود.
نثر روان، داستان جذاب، فراز و فرود به موقع از جمله نکات مثبتی است که می توان در این کتاب یافت، همچنین یکی از نکات قابل توجه هماهنگی دو نویسنده در ارائه این کتاب است که حتی در خود داستان نیز این مسئله عینیت یافته و شخصیت اصلی داستان به همراه دوستش به نگارش داستان زندگی «سیاوش» دست می زنند.
دلهره و ترسی که در پایان کتاب موجب تحول شخصیت اصلی داستان می شود از نکات قابل توجه دیگر در این کتاب است، در بخشی از فصل ۱۵ این کتاب که مربوط به همین تحول روحی و احساس کردن خدا در نورخورشید در دل این نویسنده جوان در داستان میشود، می خوانیم:
“حرفها که بیشتر میشود همهمه ای به همراه همان جریان نسیم خنکی که هراز گاهی می وزد در هوا می پیچد و در سرتاسر دره پخش می شود و برحجم ترسی که ایجاد شده می افزاید. در حال لذت بردن از شیطنت کودکانه ای که ترس را به دل دوستانم انداخته هستم، ولی در این لحظه و با این همهمه امر بر خودم هم مشتبه می شود! به یاد اتفاقات و آرزویم در شب پیش می افتم، خدایا مرا بکش. و یک دفعه تمام حالم دگرگون می شود. می گویم این اولین بار است که من از خانه با حالت قهر و دعوا بیرون می آیم و تازه با کسی هم خداحافظی نکرده ام. سامان می گوید من هم دیروز بعد از دو سال دوستی از دختری که فکر می کرد عاشقش هستم و دوستش دارم و با او ازدواج خواهم کرد، جدا شدم و برای همیشه با او به هم زدم… حالم دگرگون شده و تعادل ندارم. سرم گیج می رود، چهار دست و پا روی زمین می افتم. یک جور احساس سبکی خاصی در وجودم موج می زند…”
گفتنی است که «کتاب خواهیم دید» نوشته مشترک علیرضا امیدوند و سیدصابر امامی در ۹۶ صفحه و با قیمت ۵۰۰۰ تومان از سوی انتشارات نظری منتشر شده است.
صفحهی رسمی کتاب در سایت Good Reads