MVP مرده است / چه طور از اتلاف زمان برای ساخت یک نسخه‌ی بد از محصول نهایی جلوگیری کنیم؟!

زمان خواندن 8 دقیقه

استارت‌آپ ناب۱ (Lean Startup) و ایده‌ی ساخت MVPها اولین گام بزرگ به سمت بازدهی بهتر استارت‌آپ‌ها بود؛ ایده‌ای به اندازه‌ی کافی خوب پیش نرفت.

در سال ۲۰۱۱، اریک ریس۲ کتابی به نام استارت‌آپ ناب۳ منتشر کرد و در آن، مفهومی را که MVP۴ – حداقل محصول دارای ارزش – نامید، ترویج کرد.

فرض اساسی یک MVP این است که روشی کارآمدتر برای راه‌اندازی شرکت‌ها نسبت به کاری است که کارآفرینان انجام می‌دهند. به طور خاص، در گذشته، کارآفرینان زمان و پول زیادی را صرف نسخه‌ی نهایی و تمیز از هر محصولی که می‌خواستند بفروشند می‌کردند و سپس، زمانی که محصولات خود را ساخته بودند، آن وقت آماده بودند که شرکت‌هایشان را راه‌اندازی کنند.

ریس اعتقاد داشت که این رویکرد «محصول کامل» برای کارآفرینی ناکارآمد است. در عوض، او به بنیان‌گذاران یاد داد که حداقل محصولات دارای ارزش یا قابل قبول را بسازند – نوعی نسخه‌ی خام و ساده از چیزی که یک محصول در نهایت امیدوار است به عنوان راهی برای آزمایش و یادگیری به آن تبدیل می‌شود.

بیایید اعتبار را در جایی که وجود دارد، قایل شویم؛ مفهوم ساختن MVP یک تحول بزرگ و بسیار مهم در فرهنگ استارت‌آپ بود و به طور حتم حجم عظیمی از ناکارآمدی و ضایعات را در دنیای استارت‌آپ کاهش داد. اما فقط به این دلیل که چیزی عالی است، به معنی این نیست که کامل و بی‌نقص هم هست. در واقع، رویکرد MVP برای ساخت استارت‌آپ‌ها چندان بی‌نقص نیست؛ زیرا هم‌چنان ناکارآمدی زیادی را تشویق می‌کند. به نظر می‌رسد زمان آن رسیده که کارآفرینان از MVPها فراتر رفته و به فرآیندی کارآمدتر و موثرتر برای اعتبارسنجی استارت‌آپ‌ها روی بیاورند.

چرا MVPها ناکارآمد هستند؟

برای درک فرآیندی که کارآمدتر از ساختن MVP است، بیایید با درک این که چرا MVPها آن قدر که به نظر می‌رسند کارآمد نیستند، شروع کنیم.

ناکارآمدی رویکرد MVP در استارت‌آپ‌ها ناشی از یک سوءتفاهم در مورد این که حداقل محصول قابل قبول واقعا باید چه چیزی باشد، ناشی می‌شود. بسیاری از بنیان‌گذاران بر این باور هستند که MVP ساخت ساده‌ترین نسخه‌ی ممکن از یک محصول است. به عبارت دیگر، آن‌ها فکر می‌کنند تقلیل یک محصول تنها به ویژگی‌های ضروری آن، آن محصول را به یک MVP تبدیل می‌کند. دیگاهی که کاملا درست نیست؛ ایجاد حداقل محصول قابل قبول به معنای ساختن تعداد کمتری از ویژگی‌ها نیست – بلکه در مورد کم‌ترین تلاش برای کارآفرین است.

روشن است که منظور تلاش حداقلی نیست؛ زیرا کارآفرینان تنبل هستند و نمی‌خواهند سخت کار کنند. منظور تلاش کم‌تر برای سرعت است. هدف یک کارآفرین در مراحل ابتدایی راه‌اندازی یک سرمایه‌گذاری جدید باید آزمایش مخاطره‌آمیزترین مفروضات مفهوم در سریع‌ترین زمان ممکن و مقرون به صرفه باشد. در نتیجه، یک MVP واقعی باید سریع‌ترین راه برای شروع یادگیری باشد، نه سریع‌ترین راه برای شروع ساخت.

اینجاست که مفهوم MVP – حداقل محصول قابل قبول – می‌تواند مشکل‌ساز شود. به طور خاص، مشکل مفهوم MVP این است که هنوز کارآفرینان را به ساخت نوعی محصول تشویق می‌کند.

هر نوع تکیه بر ساخت یک محصول، ناکارآمد است زیرا سریع‌ترین مسیر برای رسیدن به بینش هیچ ارتباطی با توسعه‌ی محصول ندارد. اجرای آزمایش‌های صفحه فرود، انجام مصاحبه با مشتری، انتشار ویدیوهای توضیح دهنده، پخش پیش‌سفارش‌ها؛ این موارد حتا از ابتدایی‌ترین نمونه‌ی اولیه محصول نیز می‌توانند با کار کم‌تری، کارآفرین را بیش‌تر به بینش لازم برسانند.

به عبارت دیگر، در مراحل ابتدایی ساخت استارت‌آپ‌های جدید، کارآفرینان نباید به فکر محصولات باشند. آن‌ها باید به این فکر کنند که چه گونه وجود یک فرصت بازار را اثبات کنند. کاری را با شناسایی سیگنال‌های تقاضای واضح انجام می‌شود.

چه گونه به دنبال سیگنال‌های تقاضا بگردیم؟

سیگنال‌های تقاضا به طور دقیق همان چیزی هستند که نام آن‌ها نشان می‌دهد: سیگنال‌هایی از دنیایی گسترده‌تر مبنی بر این که نیاز واقعی (یعنی تقاضا) برای حل نوعی مشکل وجود دارد. به هر حال کارآفرینی یعنی همین حل مشکلات و به همین دلیل است که MVPها به عنوان راه حل چندان منطقی نیستند. طبق تعریف، MVPها راه حل هستند. راه‌حل‌ها عالی هستند، اما زمانی عالی هستند که اطمینان داشته باشید که مشکل معناداری پیدا کرده‌اید، کاری که کارآفرینان می‌توانند بدون ایجاد هیچ نوع راه‌حلی انجام دهند.

برای مثال، می‌توانید یک صفحه فرود ابتدایی ایجاد کنید که مفهوم محصول خود را توضیح دهید و ببینید چه تعداد از افراد به آن واکنش مثبت نشان داده و ثبت‌نام می‌کنند. هم‌چنین می‌توانید تبلیغات هدفمند شبکه‌های اجتماعی را در صفحه‌ی فرود برای اندازه‌گیری علاقه و جمع‌آوری داده‌های هدف اجرا کنید.

هدف از این نوع آزمون، شبیه‌سازی ارزش اصلی پیشنهادی است و بررسی می‌کند که آیا بازخورد مثبتی وجود دارد، بدون این که محصول واقعی‌ای ساخته شود. آیا مردم کلیک می‌کنند؟ تبدیل می‌شوند؟ اطلاعات تماس خود را ارایه می‌کنند؟ این سیگنال‌های تقاضا، اعتبارسنجی اولیه‌ی شما هستند و محصولی لازم نیست!

هنگامی که اولین سیگنال‌های تقاضای خود را دریافت کردید، هنوز هم به محصولی نیاز ندارید. شما می‌توانید مصاحبه‌ها، نظرسنجی‌ها و صفحات پیش‌سفارش را پی‌گیری کنید تا علاقه‌مندی‌ها بیش‌تر شود. از کاربران بالقوه در ارتباط‌های ویدیویی بخواهید دقیقا توضیح دهند که چرا روی مفهوم شما کلیک کرده‌اند. مشکلات، نیازهای بالقوه و انگیزه‌های آن‌ها را شناسایی کنید.

به عبارت دیگر: یاد بگیرید! یاد بگیرید، یاد بگیرید، یاد بگیرید قبل از اینکه واژه‌ی «ساخت» به ذهن شما خطور کند. هدف شما نباید ساخت یک نسخه‌ی حداقلی از محصول‌تان در سریع‌ترین زمان ممکن باشد، یعنی همان چیزی که لین استارت‌آپ آموزش می‌دهد. هدف شما باید دقیقا برعکس باشد: توسعه‌ی محصول را تا جایی که ممکن است به تعویق بیندازید.

همیشه به یاد داشته باشید که ساخت‌وساز گران است و آزمایش نسبت به آن ارزان‌تر است. بنابراین بیایید استراتژی MVP که اندکی بهبود یافته، اما قدیمی است را کنار گذاشته و آن را با چیزی بسیار کارآمدتر جایگزین کنیم: حداقل یادگیری‌های قابل تایید (MVL۵). این یک استراتژی است که بر یادگیری آن چه مردم در ابتدا می‌خواهند و سپس ساختن یک راه‌حل بالقوه در مرحله‌ی دوم تاکید دارد، که دقیقا همان کاری است که کارآفرینان باید انجام دهند. به هر حال کارآفرینی به معنای ساختن نیست. منظور از شناخت مشکلات، ارایه‌ی راه‌حل‌هایی است که مردم واقعا می‌خواهند.

  1. استارتاپ ناب چیست؟ + ۵ اصل اساسی آن ↩︎
  2. Eric Ries ↩︎
  3. دانلود و خرید کتاب استارت‌آپ ناب اریک ریس از پلتفرم طاقچه ↩︎
  4. Minimum Viable Product ↩︎
  5. Minimum Verifiable Learnings ↩︎
این مطلب را به اشتراک بگذارید