شما شاید علایق، سلایق و چیزهایی که ممکن است دوست نداشته باشید را بشناسید. اما ضمیر ناخودآگاه ما چاه بزرگی از اطلاعات است که تنها در انتظار یک تلنگر برای شنیده شدن است.
برای موفقیت در زندگی مهم است که خودتان را بهتر بشناسید و پرسش اصلی این است؛ در حال حاضر شما چه قدر خودتان را میشناسید؟
شاید علایق، سلایق و چیزهایی که ممکن است دوست نداشته باشید را بشناسید. ممکن است بدانید که چه چیزهایی را تحمل میکنید و چه چیزهایی را نه. اما ضمیر ناخودآگاه ما چاه بزرگی از اطلاعات است که تنها در انتظار یک تلنگر برای شنیده شدن است؛ و گاهی یک یا دو پرسش جستوجوگرانه کلید دستیابی به این چاه است.
ما در این مقاله به ۱۶ پرسش کاوشگرانهی مهم اشاره کردهایم که آگاهی و شناخت شما را از خودتان افزایش داده و کمک میکنند تا خودتان را بهتر بشناسید.
چه چیزهایی را درون خودتان می توانید تشخیص دهید که باعث میشوند از دیگران نفرت داشته باشید؟
گاهی بیشترین انزجار و شدیدترین نفرتها از دیگران به دلیل عادتها، عقاید و رفتاری ایجاد میشوند که از درون خود ما سرچشمه گرفتهاند.
اگر قرار باشد فهرستی از تمام چیزهایی که شما را نسبت به دیگران عصبانی میکند تهیه کنید، ممکن است مجبور شوید مدتی بنشینید و بررسی کنید که خودتان چه موقع و چه گونه رفتارهای مشابهی را انجام میدهید.
اگر میدانستید که فرزندانتان درست مثل شما رفتار خواهند کرد، آیا باز هم به آنها افتخار میکردید؟
این یک پرسش فرضی به عنوان روشی برای ارزیابی خود نیست. آیا میتوانید تمام ویژگیهای خودتان و تمام باورها و احساسات دورنیتان را در یک فرد دیگر را تصور کنید؛ کسی خارج از خودتان که شما نیز باید بدون قید و شرط او را دوست داشته و عاشقاش باشید؟
به چه چیزی افتخار میکنید؟ میخواهید چه چیزی را تغییر دهید؟ این روشی است که به عنوان والد، باید آن را انتخاب کنید.
اگر میدانستید که فرزند شما درست مثل شریک زندگی شما رفتار خواهد کرد، با این مساله راحت بودید؟
این موضوع برای فردی که با او در نزدیکترین رابطه هستید نیز صادق است.
مهم نیست که کدام یک از ویژگیها و رفتارهای آنها ممکن است شما را آزار دهد؛ اما در پایان روز، آیا شما با یک کودک که درست مثل آنها رفتار میکند راحت هستید؟
این نه تنها راهی برای ارزیابی شخصیت واقعی شریک زندگی شما است بلکه راهی است برای تشخیص این که آیا واقعا میخواهید هم چنان به رابطهی خود ادامه دهید یا خیر؛ اگر کارتهای قرمز زیادی وجود داشته باشد، عادتهای زیادی که دوست ندارید کودکتان آنها را انتخاب کند، ممکن است پاسخ شما منفی باشد.
آن چه چیزی است که بزرگترین رویاهایتان به شما اجازه میدهد تا از آن فرار کنید
اغلب، رویاها و جاهطلبیهای ما خیالاتی برای فرار هستند. فرار میکنید تا کنار ساحل زندگی کنید؟ فرار میکنید تا سالها دور دنیا سفر کنید؟ فرار میکنید تا به طور مستقل و برای خودتان کار کنید؟
اگر بتوانید آن چیزی که در این رویاها از آن فرار میکنید را به درستی مشخص کنید، میتوانید بفهمید که دقیقا باید به چه مسالهای در زندگیتان بپردازید.
اگر خودتان را ملاقات میکردید، از او خوشتان میآمد؟
پرسش سادهای است؛ اگر یک روز خودتان را میدیدید، آیا میخواستی با او دوست شوید؟
وقتی آیندهی خودتان را تصور میکنید، چه چیزی میبینید؟
تصور آیندهی خود یک تمرین قدرتمند است که به شما امکان میدهد با حقایق درونی و پتانسیل نهفتهی خودتان ارتباط برقرار کنید.
زمانی که بهترین آیندهی احتمالی خود را تصور میکنید؛ در آن چه کارهایی انجام میدهید، چه میپوشید، چه افکاری دارید، چه احساساتی دارید؟
به یاد داشته باشید که نسخههای نامحدودی از شما وجود دارد که میتوانند وجود داشته باشند، اما میتوانید از میان آنها، آن نسخهای که دوست دارید تحقق یابد را انتخاب کنید.
اگر میتوانستید تنها یک چیز را به تمام دنیا بگویید، چه میگفتید؟
اگر میتوانستید یک پیام را با تمام افراد دنیا به اشتراک بگذارید، آن چه پیامی بود؟ این مورد اغلب به شما دو چیز را در مورد خودتان میگوید؛ اول این که میراث شما چیست؟ دوم، آن چیزی است که عمیقا میخواهید به خودتان بگویید!
چه چیزی ارزش تحمل رنج بردن را دارد؟
هر آن چیزی که برای ما بسیار مهم است سرانجام باعث رنج ما خواهد شد.
پرسش این نیست که چه چیزی به ما کمک میکند تا بیشترین درد را نداشته باشیم – زیرا این امر اجتنابناپذیر است – پرسش حقیقی این است که چه چیزی در واقع ارزش تحمل چالشها، تردیدها و موانع را دارد؟
این چیزی است که قلب شما واقعا برای آن میتپد. چیزی که احساس میکنید ارزش رنج کشیدن را دارد و نه چیزی که باعث رنج کمتر شما میشود!
چه چیزی ارزش انتظار را دارد؟
چه چیزی به اندازهی کافی برای شما اهمیت دارد که بتوانید منتظر آن بمانید؟ به چه اندازه حاضرید منتظر بمانید؟ فکر میکنید چه چیزی واقعا ارزش انتظار کشیدن را دارد؟
این چیزی است که شما واقعا به داشتن آن اهمیت میدهید. هر چیزی که علاقهی خود را نسبت به آن از دست میدهید، تنها به این دلیل که به اندازهی کافی سریع اتفاق نمیافتد؛ چیزی است که به آن اندازه که فکر میکنید برای شما مهم نیست.
چه چیزی است که دوست ندارید در بستر مرگ برای آن حسرت بخورید؟
آیا وقتی به پایان زندگی خود میرسید، میدانید که چه چیزی را باید تجربه کرده باشید؟ آن چیز، موردی است که برای شما به عنوان یک مسالهی غیرقابل مذاکره خواهد بود.
شاید آن چیز یک خانواده، یک سفر یا مدتی زندگی در یک مکان دورافتاده باشد. شاید شروع یک کسبوکار تازه، یک ماجراجویی و یا نوشتن یک کتاب باشد.
هر چه هست، اطمینان پیدا کنید که اکنوندر حال برنامهریزی و کار روی آن مساله هستید، چون زندگی به سرعت به پیش میرود و شما نمیخواهید که در نهایت برای کاری که انجام ندادهاید پشیمان شوید.
آیا در حال حاضر، یک ترس ناخودآگاه کنشهای شما را کنترل میکند؟
آیا دلیلی وجود دارد که احساس ناراحتی میکنید؟ آیا برای این که خودتان را بیش از حد زیر فشار گذاشتهاید، دلیلی وجود دارد؟ آیا برای ناراحتیهای جزیی که در زندگیتان اخلال ایجاد کردهاند، دلیلی وجود دارد؟
آیا با ترس از قضاوت دیگران، اعتقاد به این که باید ارزشی را کسب کنید و یا این که داشتههایتان را به رخ دیگران بکشید کارهایتان را انجام میدهید؟
به جای تلاش برای پرداختن به مشکلات سطحی در زندگی خود، یک لایه عمیقتر بروید و ببینید چه انگیزهای شما را به حرکت وا میدارد و این که آیا این انگیزه واقعا منطقی است یا خیر.
از اعتراف به چه چیزی میترسید؟
گاهی اوقات بزرگترین ترسهای ما به دلیل ضعفها یا بدترین حالتهای ممکن نیست، بلکه به دلیل خواستههای واقعی ما است.
هر چیزی که حقیقت عمیق و واقعی در مورد این که ما چه کسی و چه چیزی هستیم باشد، چیزی است که به طور طبیعی سعی میکنیم از آن محافظت و یا حتا از آن اجتناب کنیم. به این دلیل که اینها آسیبپذیرترین واقعیتها در مورد ما هستند.
اگر میخواهیم چیزی را به دست بیاوریم، ممکن است مجبور شویم بدانیم که چرا آن را نداریم. شاید مجبور شویم بپذیریم که اگر به دنبال آن برویم، ممکن است برای ما تبعات خوشآیندی نداشته باشد. ما باید از خود بپرسیم که چرا از همان وهلهی اول تلاش نمیکنیم. شاید لازم باشد فکر کنیم که چه بخشهایی از زندگی ما باید به طور کامل تغییر کند.
آخرین باری که مهربانی واقعی را از خود بروز دادید چه زمانی بوده است؟
آیا میتوانید آخرین باری را که یک مهربانی واقعی و بی قید و شرط را نسبت به موجود دیگری ابراز داشتهاید به یاد بیاورید؟ جایی که هیچ سود و چشمداشتی نداشتهاید.
آخرین باری که غیرمنطقی رفتار کردید چه زمانی بوده است؟
آیا میتوانید آخرین باری را که به خاطر ترس، ناامنی یا بسته بودن ذهنیت نسبت به فرد دیگری بیاحترامی کردهاید را به یاد بیاورید؟
چه چیز را نمیخواهید دیگران در مورد شما بدانند؟
اگر میخواهید بفهمید که این چه چیزی است که به طور مداوم سعی میکنید از دیگران پنهان کنید، باید حقیقتی را در مورد خودتان پیدا کنید که شاید لازم باشد با آن مقابله کنید.
ممکن است متوجه شوید که پاسخ به این سوال چیزی است که نمیخواهید دیگران بدانند تا بیاندیشند که شما چه اندازه ناقص هستید (این یک چیز خوب برای به اشتراک گذاشتن است)، یا این که شما نگران آینده هستید (بالاخره این هم هست) و یا یا شاید هم اشتباهاتی است که شما در گذشته مرتکب شدهاید (این چیزی است که باعث میشود شما انسان باشید).
واقعیت این است که چیزهایی که به سختی تلاش میکنیم از دیگران پنهان کنیم اغلب مواردی هستند که بی سر و صدا ما را کنترل میکنند و اغلب بدون هیچ دلیل موجه.
آیا برای اطرافیان خود یک فرد دلپذیر هستید؟
در نهایت، آیا شما آن قدر فرد خوبی هستید که دیگران وقت خود را با شما سپری کنند؟
آیا مردم را بالا میبرید یا موفقیتهای آنها را زیر سوال میبرید؟
آیا سر چیزهای کوچک جر و بحث میکنید؟ آیا همیشه بر سر چیزی با کسی درگیر هستید؟
آیا در موقعیتهای پرتنشتری نسبت به دوستان خود قرار دارید؟
آیا افرادی که اطراف شما هستند سعی میکنند شما را کنترل کنند وقتی که به یک مسالهی خاص واکنش نشان میدهید؟
زمان آن رسیده که نگاهی خوب به خودتان داشته باشید، الگوهای خود را بشناسید و تشخیص دهید که آیا شما بهترین فردی هستید که میتوانید باشید.
اینها به این معنا نیست که شما هرگز نمیتوانید افکار خود را به اشتراک بگذارید یا صادقانه صحبت کنید. این فقط به این معنی است که شما درگیریهای خود را انتخاب میکنید و تشخیص میدهید که اگر حرف منفی درباره همه دارید، مشکل به احتمال زیاد خود شما هستید.