با کنترل ذهن خود، زندگی‌تان را کنترل کنید

زمان خواندن 8 دقیقه

کنترل ذهن کلید کنترل زندگی است، چرا که افکار شما چیزی فراتر از فکر هستند. آن‌ها همان چیزهایی هستند که شما را در زندگی هدایت و تعریف می‌کنند. آن‌ها نگاه شما به جهان و اطرافیان‌تان شکل می‌دهند.

به دست گرفتن کنترل ذهن، آغاز به دست گرفتن کنترل زندگی و کلید رسیدن به موفقیت است. همان طور که ناپلئون هیل، نویسنده‌ی آمریکایی، می‌گوید؛ «هر چیزی را که ذهن بتواند تصور نماید و باور کند، می‌تواند به آن دست پیدا کند.» ذهن انسان هنگامی که در آرزوی موفقیت است، تبدیل به ابزاری قدرت‌مند می‌شود.

اگر باور کنیم که می‌توانیم موفق باشیم، اغلب موفق خواهیم شد. در مقابل، اگر باور داشته باشیم که موفق نخواهیم شد، اغلب شکست می‌خوریم. این به این معنی نیست که ما مخلوقاتی پیش‌گو هستیم، بلکه به این معنی است که ما به زمزمه‌های درونی که اطراف ذهن ما پرسه می‌زنند باور داریم.

کنترل ذهن اغلب و بدون این که خودتان آگاهی داشته باشید، نقشی اساسی در فرصت‌ها و ایجاد موفقیت شما ایفا می‌کنند. اگر تفکر رو به رشد و یا به اصطلاح ذهنیت رشد داشته باشید، باور خواهید داشت که در اطراف شما فرصت‌های زیادی وجود دارد و می‌توانید روی پیشرفت خود کار کنید. در حالی که اگر یک طرز فکر و ذهنیت ثابت داشته باشید، اعتقاد دارید که نمی‌توانید توانایی‌های خود را تغییر دهید و فرصت‌های محدودی در پیش روی‌تان وجود دارد.

به قول بودا؛ «ذهن همه چیز است و به هر چه که می‌اندیشی، همان خواهی شد.» در این گفته یک حقیقت وجود دارد. اگر بتوانید کنترل ذهن خودتان را به دست بگیرید می‌توانید مسیر زندگی‌تان را نیز تعیین کنید. شما می‌توانید انسانی آزاد باشید و یا فردی اسیر افکار خود. در هر حال، هر کدام این‌ها که باشید همان کیفیت زندگی شما را تعیین می‌کند.

طرز فکر

شاید این مساله برای برخی مسخره، غیرواقعی و غیرقابل باور به نظر برسد اما تردیدی نیست که افکار ما در مورد واقعیت ما حکم می‌کنند. خواه باور کنیم و خواه نکنیم، آن چه فکر می‌کنیم نحوه‌ی زندگی ما را تعیین می‌کند.

این مساله‌ای نیست که به تازگی کشف شده باشد؛ سِنِکا فیلسوف رواقی اهل رم در دو هزار سال پیش از این موضوع آگاه بوده است. او در جایی نوشته است:

همه چیز به طرز فکر یک شخص بستگی دارد … یک مرد به همان اندازه که خودش را متقاعد کرده ناراضی است.

این نقل قول درس مهمی با خود دارد. فردی را تصور کنید که برای اولین بار دردی را در قفسه‌ی سینه‌ی خود احساس می‌کند. او بدون این که بداند واقعا چه اتفاقی افتاده است، در ذهن خود شروع به پیش داوری و گمانه‌زنی‌های بی‌اساس می‌کند و ساده‌لوحانه فکر می‌کند دچار حمله‌ی قلبی شده است.

این فرد کنترل ذهن خود را از دست داده است و علی‌رغم مراجعه به بیمارستان و تایید این که مشکل خاصی وجود ندارد و تنها دچار یک درد عصبی شده است، هم‌چنان درگیر ذهن خود خواهد بود. ذهنی که مدام در مغز او زمزمه‌های مسموم سر می‌دهد و او را دچار اضطراب می‌کند. هر زمان که کوچک‌ترین احساس ناخوشایندی در بدن این فرد ایجاد شود، ذهن ناآرام او به شدت عصبی شده و اضطراب او را بیش‌تر می‌کند.

ذهن فرد مورد نظر حالا دچار وسواس فکری شده و او را متقاعد می‌کند که انواع و اقسام مشکلات را دارد. او دیگر به ناراحتی قلبی هم اکتفا نمی‌کند و هر روزی که می‌گذرد می‌خواهد خود را متقاعد کند که شاید درگیر بیماری‌های مختلفی شده باشد.

با این که تمام شواهد نشان می‌دهند که او سالم است و بیماری در کار نیست، اما هیچ کدام از شواهد نمی‌توانند به او کمک کنند. افکار منفی همیشه به بدن او باز می‌گردند، چرا که کنترل ذهن خود را از دست داده است.

اگر از بیرون به این قضیه نگاه کنیم، خنده‌دار به نظر می‌رسد زیرا فرد مورد نظر ما قبل از آن حمله‌ی اولیه هرگز این گونه فکر نمی‌کرد. اگر در همان ابتدای کار کنترل ذهن خود را به دست می‌گرفت به طور حتم کار به این جا و این توهم‌های مکرر و دردهای عجیب و غریب نگران‌کننده نمی‌کشید.

چنین افرادی در اطراف ما کم نیستند. حضور این افراد گفته‌ی سِنِکا را پس از دو هزار سال تایید می‌کند. فرد مورد نظر ما خود را متقاعد کرده است که درست فکر می‌کند و اشتباهی وجود ندارد. اندیشه‌ی او باعث رنج و اضطراب شده است. او اسیر افکارش شده است چرا که کنترل ذهن خود را از دست داده است.

کنترل ذهن یعنی کنترل زندگی

ذهن شما ابزاری قدرت‌مند است. می‌تواند بهترین دوست و یا بدترین دشمن شما باشد. همه‌ی ما همان چیزی می‌شویم که به آن فکر می‌کنیم. اگر ذهن شما دچار تشویش و اضطراب شده است، به عقب بازگردید؛ به دنبال کمک بگردید و خودتان را در مسیر درست قرار دهید؛ کنترل ذهن خود را در دستان‌تان بگیرید.

ممکن است شما از نظر بهداشت روان مشکلی نداشته باشید، اما ذهن‌تان هنوز هم می‌تواند به شما حقه بزند و بازی‌تان بدهد. اگر فکر می‌کنید که نمی‌توانید کاری انجام دهید، پس خود را برای شکست در زندگی آماده کنید. پیش از این که حتا شروع به کاری کنید، تردید دارید که می‌توانید موفق باشید. متاسفانه باید بگویک این یک دستورالعمل برای فاجعه است.

افکار ما خاک و بستری هستند که ارزش‌ها و در ادامه زندگی ما از آن رشد می‌کنند. ما چیزهایی را زندگی می کنیم که مدام در مورد آن‌ها فکر می‌کنیم. این افکار ممکن است ناملموس باشند، اما قدرت آن‌ها در این است که چه گونه بر ما تاثیر می‌گذارند و ما را وادار به عمل می‌کنند.

آن‌ها می‌توانند افق دید شما را گسترش دهند یا مانع‌تان شوند. هیچ مساله‌ی مهمی در داشتن افکار منفی وجود ندارد. همه‌ی ما در برهه‌ای از زمان دچار آن‌ها می‌شویم، مساله‌ی مهم این است که چه موقع شروع به تسلیم شدن در برابر آن‌ها می‌کنید. آن هنگام، زمانی است که شما کنترل ذهن را از دست داده‌اید.

افکار شما تنها و تنها برای خود شما هستند. شما توانایی این را دارید که احساسات خود و شیوه‌ی زندگی خود را انتخاب کنید. به همین دلیل افکار شما بسیار مهم هستند، زیرا تقریبا تمام جنبه‌های مهم زندگی شما را دیکته می‌کنند.

اگر می‌خواهید روند فکر خود را تغییر دهید و کیفیت زندگی خود را بهبود ببخشید، باید کاری بکنید. تنها شما هستید که با افکار خودتان زندگی می‌کنید، نه هیچ کس دیگر. اگر شما نتوانید کنترل ذهن و افکار خودتان به دست بگیرید، پس چه کس دیگری این کار را خواهد کرد.

برای رسیدن به این هدف اپیکتت، فیلسوف رواقی یونان، پرسش ایده‌آلی مطرح کرده است:

چه مدت منتظر می‌مانید تا بهترین‌ها را برای خود بخواهید؟

امتیاز شما به این مطلب: 

۰

امتیاز شما :

این مطلب را به اشتراک بگذارید