سوگیریهای شناختی، خطاهایی ذهنی هستند که به صورتی نظاممند به گرایش، نگرش، وهم یا باوری غلط منجر میشوند و در تصمیمگیری، استدلال، ارزیابی، یادآوری، ادراک و شناخت افراد تاثیر میگذارند. توهم خودبزرگبینی مسالهی جدیدی نیست و از ابتدای خلقت همراه انسان بوده است! و هر چه بیشتر به جلو میرویم و ابزارهای اطلاعاتی بیشتر میشوند، مسالهی روبهرو شدن با این افراد مسالهای رایجتر میشود؛ کسانی که خود را همهچیزدان میدانند و هر موضوع جدیدی که طرح میشود گمان میکنند که در تایید رفتار و گفتار آنهاست.
در این مقاله قصد داریم شما را با مهمترین خطاهای شناختی که بر تصمیمگیریهای روزانهی ما تاثیر مستقیم دارند، آشنا کنیم. جهان امروز آکنده از خرده اطلاعات است و به لطف توسعهی اینترنت، هر دادهای به سرعت به دستمان رسیده و ما نیز بدون توجه به درستی و یا نادرستی آن، دست به تحلیل و نتیجهگیری میزنیم. شاید فکر کنید که انفجار اطلاعات دست ما را در درک صحیح مسایل و گرفتن تصمیمهای درست بازتر کرده است، اما بهتر است بدانید که این موضوع خطر ابتلا به خطاهای شناختی را افزایش داده است. خطای شناختی چیست؟
وقتی از خطای شناختی صحبت میکنیم، منظورمان اشتباههای ساختاری و نظاممندی است که در سازوکار فکر کردن روی میدهند. این خطاها به طور معمول در نتیجهگیریهای اکتشافی ریشه دارند که نوعی میانبر ذهنی هستند. این گونه کشفها، فرصت اندیشیدن درست و سنجش اثربخش را از ما گرفته و ما را به سوی گرفتن تصمیمهایی هدایت میکنند که پایهی درستی ندارند. در واقع سرچشمهی بیشتر خطاهای شناختی همین کشفهای آنی هستند. با ما همراه باشید تا متداولترین و مهمترین این خطاها را به شما معرفی کنیم.
متداولترین خطاهای شناختی
۱. اثر دانینگ ـ کروگر
این اثر به شرایطی اشاره میکند که دانش و تواناییهای خود را فراتر از آن چه که هست ارزیابی میکنند. افرادی که واقعا آگاه، توانا و بادانش هستند، به صورت معمول و غریزی دربارهی آن چه که نمیدانند یا نمیتوانند با دیگران روراست بوده و دربارهی داشتهها و دانستههایشان فروتن هستند. آنها تلاش میکنند تا دربارهی موضوعات مختلف و به ویژه چیزهایی که خارج از حیطهشان است با اطمینان نظر ندهند. این خصوصیت اخلاقی نه به دلیل دانش کم یا توانایی اندک، بلکه به این خاطر است که میدانند داشتهها و دانستههایشان در برابر حقایق جهان، چه قدر محدود است. این خصیصه مصداق مثل قدیمی است که میگوید؛ درخت هر چه پربارتر، افتادهتر!
برعکس این حالت، زمانی که فردی دانش و آگاهی کافی در مورد موضوعی ندارد، آن موضوع به نظرش پیش پا افتاده رسیده و به همین دلیل در مورد آن با اطمینانی قوی اظهار نظر میکند چرا که فکر میکند درک آن موضوع ساده است.
۲. جهتگیری تاییدی
این مورد، مسالهای است که همیشه باید مراقب آن باشید. بدون شک، همهی ما از این که باورها و دانستههایمان از سوی دیگران مورد تایید قرار بگیرند، لذت میبریم. این مورد گاهی از این هم فراتر میرود به شکلی حتا هنگام تحقیق و بررسی موضوعات، فارغ از حقیقت آن، به دنبال منابعی میگردیم و که تاییدکنندهی دیدگاه ما باشند.
باید باور کنیم که ذهن ما از نظر شناختی تنبل است و دوست نداریم ساختار دانش و روش اندیشهمان تغییر یابد. به همین دلیل، برای این رهایی از این نوع جهتگیری، باید آگاهانه تمام جوانب موضوعات را در نظر گرفته و بررسی کنیم، بدون در نظر گرفتن این که آیا دیدگاه ما درست هست یا خیر.
۳. خودخدمتگرایی
این مورد زمانی پیش میآید که عملکرد ضعیف و شکستهای خودمان را به گردن دیگران میاندازیم، اما موفقیتها و پیروزیهای خود را نتیجهی تلاشهای خود میدانیم. بسیاری از ما دوست داریم نتایج مثبت را به عملکرد قوی خود نسبت دهیم اما عوامل بیرونی را ریشهی شکستها و ناتوانیهای خودمان معرفی کنیم.
۴. جهتگیری واپسنگری
برخی و یا حتا بسیار از ما وقتی موضوعی را فرا میگیریم، فراموش میکنیم که پیش از این چنین فهم و دانشی نداشتهایم. اغلب این در ذات ماست و به همین دلیل تصور میکنیم که دیگران هم آن چه ما میدانیم را میدانند و مبنای تصمیمات و قضاوتهای خودمان را بر مبنای چنین اشتباهی قرار میدهیم.
این مورد که برخی آن را نفرین آگاهی لقب دادهاند، ریشه در این مثل قدیمی دارد که میگوید؛ معما چو حل گشت، آسان شود. بنابراین زمانی که از مسالهای آگاه میشویم، فکر میکنیم که آن مساله از ابتدا هم ساده و قابل پیشبینی بوده است.
۵. خوشبینی یا بدبینی
این خطا زمانی روی میدهد که منطق و بینش ما تحت تاثیر احساسات گذاری ما قرار میگیرند. به عبارتی، زمانی که شرایط مطابق میل ماست و خوشحال هستیم؛ در ارزیابی و تحلیل نتایج مثبت، بیش از اندازه خوشبین و سادهانگارانه هستیم. بر عکس، زمانی شرایط اصلا خوب نیست و در ناراحتی غرق شدهایم؛ بدبینی و نگاه منفی بر ارکان منظق و نیروی ادراکمان سایه میاندازد و همه چیز را تاریک میبینیم. هر دوی این موارد شرایطی هستند که باید مراقب عقلانیت، منطق و بینش خودمان باشیم.
۶. هزینهی سوخت شده
بسیاری از ما انتظار داریم در ازای هر آوردهای که هزینه میکنیم (مالی یا غیرمالی، مادی یا معنوی) چیزی به دست آوردیم، در صورتی که واقعیت چیز دیگری است و همیشه چنین اتفاقی نمیافتد. هزینهی سوخت شده، آوردهای است که از دست رفته و دیگر جبران نمیشود. این مساله حس نفی سنگینی را به ما تحمیل میکند و در این شرایط گاهی پیش میآید که بر خلاف آن چه که منطق حکم میکند، تلاش میکنیم تا آن چه هزینه شده را پس بگیریم؛ در حالی که آن چه از دست رفته، رفته است و پس گرفتنی نیست.
۷. منفینگری
این خطا در ظاهر شبیه بدبینی است، اما نکتهی ظریف و مهمی آن را متمایز میکند. در واقع این مساله مانند مورد قبلی، ریشه در بیزاری ما از شکست و ناکامی دارد، در حالی که همه شیفتهی برنده شدن هستیم و بیشتر از آن، از باخت نفرت داریم. به همین دلیل هنگامی که میخواهیم تصمیمی بگیریم، به صورت معمول به نتایج مثبت و منفی آن فکر میکنیم و خطای منفینگری زمانی روی میدهد که ما جنبههای منفی را از جنبههای مثبت مهمتر ارزیابی میکنیم.
۸. فروپاشی انگاری
این مورد باعث میشود فارغ از وضعیت و شرایطی که در آن قرار داریم، آینده را تاریکتر، رو به زوال و محکوم به نابودی ارزیابی کنیم.
این خطا در جوامع در حال توسعه و کشورهای جهان سوم به ویژه اقشار پا به سن گذاشته بسیار مرسوم است. ریشهی این مساله چندان روشن نیست اما ممکن است در بیعلاقگی ما به تغییر و تحول نهفته باشد. بیشتر انسانها از تغییر گریزان بوده و از چیزی که نمیشناسند خوششان نمیآید. اغلب افراد میل به حفظ شرایط موجود و دنیایی دارند که آن را میشناسند. زمانی که همه چیز تغییر میکند، مجبور میشویم افکار و باورهای خود را دربارهی آنها تغییر دهیم چون همان طور که گفته شد، ذهنی تنبل داریم که در برابر تغییر مقاومت میکند.
۹. اثر معکوس
تصور عمومی بر این است که وقتی یک باور به چالش کشیده میشود، باید عقبنشینی کند اما بسیار پیش میآید که نتیجه کاملا برعکس است و باور به چالش کشیده شده، مستحکمتر میشود. شاید این مورد با خطای فروپاشی انگاری همریشه باشند؛ مقاومت در برابر تغییر و تحول. همچنین این خطا از نظر ترس از شکست به مورد منفینگری شبیه است.
اغلب افراد دوست ندارند عقاید و باورهایشان به چالش کشیده شود، چرا که چنین شرایطی را مساوی با شکست میدانند. به همین دلیل است که پس از مواجهه با آن بر تایید و درستی آنها ثابتقدمتر میشوند.
۱۰. برچسب زدن
این خطا زمانی روی میدهد که ناکامیهای خود را به عوامل بیرونی نسبت میدهیم اما وقتی نوبت به دیگران میرسد، ناکامی و اشتباهاتشان را به ویژگیهای شخصیتیشان نسبت میدهیم. این مساله از اتکای ما به عوامل دمدستی ریشه میگیرد و بارزترین نمونهی آن قضاوتهای جنسیتی هستند.
۱۱. جهتگیری درون گروهی
برخی از مواردی که گفته شده، باعث میشدند که ما همیشه حق را جانب خودمان بدانیم، اما این خطا به شکل کاملا غیرمنصفانهای باعث میشود تا همواره و در هر شرایطی طرف کسانی را بگیریم که خود و آنها را در یک گروه میپنداریم. ممکن است خود را انسانی منصف، درستکار و بدون اشتباه بدانیم؛ اما ذات و سرشت ما همین است و اگر بخواهیم صادق باشیم، اغلب درگیر چنین مسالهای هستیم.
البته از جنبهی زیست شناختی، این مساله به اهمیت بقای نسل مربوط شده و نوعی مزیت به حساب میآید زیرا به از کسانی حمایت میکنیم که مانند ما هستند.
۱۲. اثر بارنوم یا فورر
لازم است دوباره یادآوری کنیم که انسانها همواره دنیای آشنای خودشان را دوست دارند. چرا که در سرزمین ناشناختهها، الگویی برای پیروی نداشته و برای درک دادهها ناگزیر به اندیشهی بیشتر و ساخت الگوهای جدید هستند. اغلب ما در چنین فرآیندی، به هنگام کمبود اطلاعات، به بخشی از دانستههای قبلی که شرایط فعلی را منطقیتر جلوه میدهد مراجعه خواهیم کرد. این به چنین معنا میدهد که ما دادههای مبهم را آن چنان خود دوست داریم تحلیل و ارزیابی میکنیم.
سرشت خودمحور انسان و میل به الگوهای ساده، ما را وا میدارد مبتنی بر سلیقهی شخصی و پیشفرضهایمان عمل کرده و برای تحلیل دادهی جدید و مبهم، چیزهایی را که برای ما معنادار است حفظ و مابقی را دور بریزیم.
این اثر چنین تعریف میکند که فرد تمایل دارد توصیفهای شخصیتی مبهم و عمومی را که در مورد خودش صدق میکند بپذیرد، فارغ از این که این توصیفها میتوانند در مورد هر فرد دیگری نیز صدق کنند. نمونهی بارز این اثر هنگامی نمود دارد که به کلیگوییهای مبهم ستون طالعبینی مجلات زرد اطمینان میکنیم و آنها را در مورد خود میپذیریم.
۱۲ اشتباه شناختی که در این مقاله به آنها اشاره کردیم، خطاهایی هستند که ممکن است روزانه روی تصمیمگیریهای ما اثر مستقیم گذاشته و قضاوتهایمان را دچار اختلال میکنند. نباید فراموش کرد که ما در طی شبانهروز تصمیمهای زیادی میگیریم که برخی از آنها بسیار مهم بوده و بر زندگی ما تاثیرات شگرفی میگذارند. بنابراین با شناخت دقیق اشتباهات شناختی، باید اطمینان پیدا کنیم که تصمیمهای سرنوشتساز ما تا جایی که امکان دارد تحت تاثیر این خطاها قرار نمیگیرند.