در دنیای هزار راه سرگشته و حیران حقیقتم من و دگران غرقه…
آسمان هم چون دریاچه یخ زده است تنهای عریان به خود میلرزند…
چه دلپذیر بود لحظهی جنون! نفس که عاشق شد؛ پرنده، خسته بر…
«گُلی» را عاشقانه دوست داشتم! «گُلی» را عاشقانه میپرستیدم! آری، من مشرک…
باورها سوختند امیدها باختند غرورها شکستند آرزوها …؛ امشب همه چیز به…
روزها و شبهای مدیدی است که چشم به آسمان دوختهام؛ در انتظار…
به حساب خود وارد شوید
مرا به خاطر بسپار