برچسب: زندگی

سرگشته

در دنیای هزار راه سرگشته و حیران حقیقتم من و دگران غرقه…

هوا سرد است

آسمان هم چون دریاچه یخ زده است تن‌های عریان به خود می‌لرزند…

لحظه‌ی جنون

چه دلپذیر بود لحظه‌ی جنون! نفس که عاشق شد؛ پرنده، خسته بر…

بدون نام، بدون شرح

باورها سوختند امیدها باختند غرورها شکستند آرزوها …؛ امشب همه چیز به…

باران

شب است باران می‌بارد خشم و رحمت توأمان می‌بارد می‌بارد، می‌شوید، می‌سازد؛…

در آرزوی معجزه

روزها و شب‌های مدیدی است که چشم به آسمان دوخته‌ام؛ در انتظار…

بابا آب داد

داری تو خیابون زیر بارون با خیالی که معلوم نیست راحته یا…