دکتر علیرضا امیدوند / زندگی، فناوری و فراتر از آن
تجربه شکست استارت‌آپ Eventloot

دریافت بازخورد از مشتریان و توجه به آن‌ها و ساخت محصولات و خدمات بر اساس خواست آن‌ها برای پرهیز از شکست بسیار مهم است.

جاستین آنیانوو، کارآفرینی است که تارنمای Eventloot را ایجاد کرد. این تارنما برای مدیریت حرفه‌ای برنامه‌های جشن‌ها طراحی شده بود.

او تعدادی برنامه‌نویس و طراح را برای اجرای این طرح استخدام کرد اما پس از چند ماه و انتشار آگهی در فیس‌بوک و ارسال رایانامه به افراد مختلف آن‌ها تصمیم گرفتند که کار را تعطیل کنند. بی‌توجهی به بازخوردهای مشتریان به معنای تعطیلی و از دست دادن ۲۰هزار دلار سرمایه بود.

عدم تجربه‌ی کافی

جاستین یک دانش‌آموخته‌ی ۳۴ ساله علوم رایانه و مهندسی برق است. او که در دانشگاه تجاربی در زمینه‌ی برنامه‌نویسی به دست آورده بود، تا زمان شروع به کار در طرح کسب‌و‌کار خودش روی یک برنامه‌ی جدی نرم‌افزاری کار نکرده بود.

آن چه که او به عنوان Eventloot ایجاد کرد، یک بستر کاری برای افراد حرفه‌ای مدیریت جشن‌هاست که به صورت برخط خدماتی را عرضه می‌کند. طرح این خدمات از آن جا الهام گرفته شد که بیشتر طراحان برنامه‌های جشن‌ها از نرم‌افزاهایی چون Google Doc و صفحات گسترده استفاده می‌کنند و او تصمیم داشت که یک امکان برنامه‌ریزی به آن‌ها عرضه کند که منجر به سادگی در انجام کارها شده و در یک بستر رایانش ابری کار کند.

او درباره‌ی این طرح می‌گوید: من شریک بنیان‌گذار و مدیر ارشد اجرایی در طرح بودم. به عنوان یک برنامه‌نویس به شریکم که طراحی معماری نرم‌افزار را انجام می‌داد، کمک کردم. اما نقش دیگر من یافتن مشتری، بازاریابی‌ و توسعه‌ی کسب‌‌‌وکار بود. مدل تجاری کار ما ساده بود. قرار بود که بابت استفاده از نرم‌افزار هزینه‌ی اشتراک ماهیانه دریافت کنیم و طراحان جشن‌ها برای استفاده از آن به صورت ماهیانه هزینه پرداخت کنند.

جاستین می‌افزاید: من همیشه علاقه‌مند بودم که کسب‌و‌کار خودم را داشته باشم. یک‌بار نیز کسب‌و‌کاری در حوزه‌ی پویانمایی داشتم و طرح‌های گرافیکی و پوستر می‌فروختیم. اما به‌زودی متوجه شدم که آن کار قابلیت توسعه ندارد، محدوده‌ی سود جذابی وجود نداشت و نیاز به نگهداری و انبارداری اقلام موجب ناپایداری کار و کاهش میزان سود قابل انتظار می‌شد. من پس از ملاقات با افرادی که از کار در حوزه‌ی نرم‌افزار قادر به دریافت دست‌مزد لازم برای زندگی می‌شدند، به این حوزه علاقه‌مند شدم. به ویژه این که سود عملکرد آن‌ها از آن چه که من انجام می‌دادم، بسیار بالاتر و هزینه‌هایشان قابل کنترل بود؛ این جذابیت غیرقابل مقاومت بود. از طرفی وقتی که روی طرح نرم‌افزار خودم کار می‌کردم، این نکته را در نظر داشتم که اگر کار به شکل خوبی انجام شود، ما سامانه‌ای خواهیم داشت که درآمد مستمر تولید می‌کند بدون این که نیازمند صرف وقت زیادی باشد.

طرح این نرم‌افزار پس از مکالمه‌ای که با یکی از برنامه‌ریزان جشن‌ها و مراسم داشتم‌‌ و پس از این که از او پرسیدم کارهایش را چگونه مدیریت می‌کند، به ذهنم رسید و فکر کردم که این یک فرصت است. وقتی‌که طرح تمام شد، بابت طراحی آن بازخوردهای خوبی دریافت کردیم، اما بیش‌تر افراد معتقد بودند که ای‌کاش نرم‌افزار در قیاس با رقبا امروزی‌تر می‌بود. ما در جریان اجرا همواره نگران این بودیم که در بازاری پر از رقیب وارد می‌شویم و فروش خدمات‌مان به مشتریان دشوار خواهد بود. سراغ فیس‌بوک رفتیم و ۶۰۰ دلار برای آگهی هزینه کردیم و مقدار زیادی رایانامه برای افراد شاغل در این حوزه فرستادیم.

بی توجهی به نیاز مشتریان

مشکل اصلی که منجر به شکست طرح شد، این بود که ما با مشتریان بالقوه‌ی خود درباره‌ی این که به چه چیزی نیاز دارند، صحبت نکردیم و فرضیاتی درباره‌ی نیازهای آنان داشتیم. ما به نیازهای آنان توجهی نکردیم و برنامه را بر مبنای فرضیات خودمان از آن چه که آن‌ها لازم دارند، بنا کردیم. وقتی که نرم‌افزار را اجرا و افتتاح کردیم، کسانی برای خدمات ثبت‌نام کردند، اما هرگز برای دریافت آن برنگشتند!

مطالب مرتبط

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *